آرزوها



پروانه ی عزیزم باز هم سال نو شد و باز هم بهار اومد

امیدوارم دل مهربونت سراسر پــُـر باشه از خوبی و خوشی

امیدوارم همیشه صحیح و سالم در کنار عزیزانت زندگی کنی

امیدوارم همه ی روزهات پر از عشق و مهربانی باشه

تمام آرزوهای خوب رو برای تو از خدای بزرگ میخوام  

 الان که دارم اینجا می نویسم میخواستم بهت خبر بدم تا تو هم بیای و کنارم باشی

خیلی وقته دلم برات تنگ شده اما میدونم که الان در خواب خوش هستی و صدامو نمیشنوی

امشب هنوز هزار تا حرف و آرزو برات دارم اما بیشتر از هر چیز دوست داشتم که تو بیشتر کنارم باشی

برات سال خوشی رو خواستارم

عیدت مبــــــــــــــــــارک پروانه جان

 




نگارش در چهار شنبه 2 فروردين 1391برچسب:, ساعت 1:1 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



سلام علیکم

من که آخرش نفهمیدم این ولنتاین چه روزیه ؟

چند وقت پیش توی یه سایت خوندم ولنتاینه آقا اینقدر خوشحال شدم سریع به بانو تبریک گفتم

و خیلی کیف کرده بودم که اول من تبریک گفتم بهش

دوباره چند روز پیش هم شنیدم که امروز ۱۴ فبریه دیگه واقعاً روز ولنتاین هست

البته یک روز هم در تقویم خودمون وجود داره که روز عشاقه

در هر صورت برای من فرقی نمیکنه که چه روزی ، روز عشاق باشه و چه روزی نباشه

چون همیشه به یاد پروانه خانوم هستم و خواهم بودم

شاید این روز بهانه ای باشه تا باز عشق ها تجدید پیمان کنند و به امید آرزوهای فردایشان

این روز رو به تمام عاشقان تبریک میگم

مبارک باشه پروانه جانم

 




نگارش در یک شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, ساعت 12:41 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



                                      و    پروانه

 

 

ای روزهای زمستان

به یادم آورید تا زنده شوند ، اولین سال های آشنائی ما

آن سال های خاطره انگیز ، آن سال های رؤیائی را

اولین باری که در آن شب دیدمت ، نامت را از ستاره ها پرسیدم

اولین باری که در آن شب دیدمت ، ماه را به یاد می سپردم

آمدی دستت را به من دادی تا اینکه همه ی وجودم شدی

حرف هایت در هوای دلم و صدایت در آسمان قلبم طنین انداخت

... و آنقدر در ذره ذره جانمان پر کشیدیم تا طلوع کند عشق فردای ما

اولین باری که دیدمت ..

امروز سالروز تولد وبلاگمون یا به عبارت دیگه سومین بهمن ماهی هست که با پروانه جان

از عشقمون می نویسم و باز این مدت چه زود ، توی یک چشم به هم زدن ، گذشت

پروانه جانم هنوز 3 سال پیش رو یادمه و به نوعی صدات هنوز تو گوشمه که در مورد ساخت وبلاگ

انتخاب اسمش ، انتخاب قالبش و ..... صحبت می کردیم

چقدر اون روزها خاطره انگیز شد

در طول این 3 سال با هم خوشی ها و ناخوشی هائی داشتیم

نمیدونیم چقدر اون افشینی بودم که تو می خواستی اما سعی کردم همیشه خوب باشم

البته میدونم که تو همیشه کوتاهی های منو خواهی بخشید

پروانگی هایمان مبارک پروانه ی عزیزم

 

...

افشینم

شايد تولد اين صفحه ي الكترونيكي كه ارتعاشات قلب من و تو را مي نگارد ، به روزهاي

اول آشناييمان برگردد ؛ به همان روزها كه من و تو در انتظار دستي بوديم تا دستش دهيم ؛

 تا پناه گيريم از ويرانه هاي باران خورده !

سلامي كه آن شب برايت زمزمه كردم ، تو ساده تر از سادگي و روان تر از رواني آب

پاسخم دادي ؛ خيلي آسان تر از تبسم بي محو لب خودت . يا ساده تر از گريه هاي

 مداوم من . حوب يادم هست كه غريب بودي به اندازه ي خودم .

و شايد دلسوخته اي عين من .

... و من تو را آشناترين آشنايم يافتم . تو مثل هيچكس نبودي ؛ با همان

نگاه ساده ي صميمي ؛ با همان سكوت خاص ، صدايم كردي ؛ به تو لبحند زدم

 و تو لبخند مرا فهميدي .

... بعدها وقتي آواي صدايت در دلم غوغا شد ، ديگر من مبتلا شده بودم .

و دنيا اسم قشنگ تو را در دلم حك كرده بود . آنوقت بود كه تصميم گرفتيم

تپش هاي قلبمان ، آسمان آرزوهايمان و پروانگي هايمان را در اين صفحه بنگاريم . 

......  و شد آنچه را كه مي بيني .

چيزي ندارم بگويم به جز اينكه آرزو كنم اين عهد ، هيچوقت از هم نگسلد ؛

 و تو همچنان محبوب قلبم باشي . حتي اگر اين صفحه نباشد . به اميد آن روز !

» آرشیو بهمن ماه های وبلاگ :

 بهمن 87  بهمن 88  بهمن 89 

 




نگارش در یک شنبه 7 بهمن 1389برچسب:, ساعت 8:0 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

افشینم

ماههاست که زیباترین جملات را برای امروز کنار می گذارم تا بهترین تبریک را برای سالگرد تولدت

 بگویم ؛ اما نمیدانم چرا همه ی جملات از ذهنم فرار کرده اند .

هرسال وقتی در شب 16 خرداد هزاران شهاب به سمت زمین هجوم می آوردند ، از خود می پرسیدم :

چه اتفاقی افتاده که آسمانی ها می خواهند خودشان را به زمین برسانند ؟! و امسال فهمیدم آنها به

پیشواز حضور مسافری می آیند که زمین را با گامهای مهربانش نوازش کرد تا سفرش را از خودش به

خدا شروع کند .

عزیزم ! نمیدانم چه بگویم ؛ ولی فکر می کنم اولین چیزی که باید به زبان آورم سپاس از خدایم باشد

که در این روز تو را به من بخشید . امروز به خدا التماس کردم تا چرخ روزگار را بر وفق مراد تو بچرخاند

تا الهه ی عشق از حمایت تو روی برنگرداند . از او خواستم که همیشه تو را برای من نگه دارد  

امروز روزی است که زمین یک گل را به دست سرنوشت داد ، و سرنوشت آن گل را در قلب من کاشت

 تا باغچه ی خالی قلبم جایگاه یک گل باشد . گل یاسمنم تولدت مبارک ! میدانم که این تبریک دست

خالی مرا با سخاوت بی حدت خواهی پذیرفت .  

نازنینم ! میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می شود با آن به رنج زندگی دل بست و میان آن روزهای

شتاب زده عاشقانه تر زیست این را تابحال به تو نگفته بودم که وقتی اولین قطره ی باران بر قلبم بارید ،

به بال شکسته ی پروانه ها قسم خوردم که هر بهار رو به قبله ی چشمانت نماز بخوانم و با یاد تو پر

بگیرم تا اوج . قسم خوردم که برای تو و به یاد تو بمیرم . اگر می خواهی صد سال عمر کنی ، من

میخواهم یک روز کمتر از تو عمر کنم . آخر من بدون تو نمی توانم زنده بمانم . تو عزیزترین کسی

 هستی که خدای خوبم به من ارزانی داشته ؛ شاید تو برای دنیا یکی باشی ؛ اما برای من یک

 دنیــــــائی . این را میدانستی ؟

پس نگاهت را قاب می گیرم در پس آن لبخندی که به من شور و نشاط زندگی می بخشد . امروز روز

توست افشینم . من در این روز بخاطر تولد زیبایت سبدی از گلهای یاس و پونه با یک آسمان ستاره

تقدیم می کنم .

وه ! چه لطیف است حس آغازی دوباره ؛ و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس ؛ چه اندازه

عجیب است ابتدای بودن ؛ و چه اندازه شیرین است امروز ؛ روز میلاد ؛ روز تو ؛ روزی که تو آغاز شدی ؛

روزی که تپش قلبت بهترین آهنگ زندگی را نواخت ! خودت میدانی که برای من ، قشنگترین صدای

زندگی ، تپش قلب توست ؛ زیباترین روزم روز شکفتنت ، و باشکوهترین روز دنیا روز تولدت .

..

امروز آمدم بگویم : « افشین عزیزم تولدت مبارک » برای من بمان تا همیشه و بدان که بیشتر از

همیشه دوستت دارم . من در این لحظه های باشکوه چیزی نمی توانم بگویم بجز :

 

 پروانه مــــی شوم که بســـوزی تن مرا

گلـــهای سرخ و آبـــی پیراهن مــــــــرا

آنقدر در حرارت تو بال مـــــــــــی شوم

تا اینکــــــه بنگری نهایت جان دادن مرا

چیزی نمانده است که بچیند دست تو

گلـــــــهای زرد روسری ساتن مــــــــرا

فدای تو : پروانه

... 

                  پ . ن  :   عزیزم !  خیلـی دوست داشتم در این جشن باشکوه همراه تو باشم اما

                  این سفر منو ناگزیر می کنه که در شب تولدت حضور نداشته باشم . بدون که اینجا

                  به یادت هستم . میدونی که نبض لحظه های من فقط برای تو میزنه    

 




نگارش در دو شنبه 15 خرداد 1388برچسب:, ساعت 1:0 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

پروانه ی عزیز این روز رو بهت تبریک میگم




نگارش در یک شنبه 7 مهر 1390برچسب:, ساعت 9:4 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب...


نگارش در یک شنبه 19 مرداد 1390برچسب:, ساعت 8:0 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



من نیز گاهی به آسمان نگاه می‌كنم

دزدانه در چشم ستارگان ، نه به تمامی آنها

تنها به آنها كه شبیه ترند به چشمان تو ...

روز زن رو بهت تبریک میگم پروانه جان

 




نگارش در یک شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, ساعت 7:45 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 




نگارش در یک شنبه 18 شهريور 1389برچسب:, ساعت 18:29 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->






نگارش در یک شنبه 7 شهريور 1389برچسب:, ساعت 15:19 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 » پروانه 

 

     افشین و پروانه

افشین: درود بر شما

امیدوارم سلامت و دل شاد باشین

همیشه همینطور بوده که زندگی در جریانه و ما کمتر به گذشت زمان توجه می کنیم

مگر زمانی که مناسبت های خاصی در پیش داشته باشیم مثل : سالروز تولد ، اومدن سال جدید ، سالروز ازدواج و ...

اون موقع هست که با این سؤال روبرو می شیم که : یک سال گذشت ؟

چه زود گذشت ، انگار همین دیروز بود

بله ! با این مقدمه ی کوتاه میخوام این رو عنوان کنم که یک سال از ساخت وبلاگمون و مهم تر از اون یکسال عاشقانه نوشتن

و زندگی کردن در کنار پروانه خانوم گذشت

سال پیش این چنین روزهائی بود که وجود عاشقانه ی پروانه خانوم ، رنگ تازه به زندگی من بخشید

نمیدونم چطور باید بنویسم تا احساس خوشحالیمو بیان کنم

میخوام به پروانه ی عزیزم بگم :

از اینکه همیشه در همه حال همراه من بودی و هستی ازت ممنونم و نمیدونم با چه زبونی ازت تشکر کنم

همیشه بهم امید دادی و من هیچ وقت عشق تو رو از قلب و یادم بیرون نمیکنم

وقتی امروز پروانه ی عزیزم با شاخه گلی که در دست داشت به استقبالم اومد

و همراه شد با لبخند من ، هر دو ساکت بودیم و فقط به یک چیز فکر میکردیم و اون اینکه :

با هم بودنمون چقدر زیبا ، دوست داشتنی و خواستنیه

من از جاودانگی قطره های باران به اتاق کوچک خاطره ها کوچ کرده ام

با صدای پروانه ای مهربان ، همنفس شده ام

تا تو از خستگی لحظه هایم با هزار قافله یاسمن مهمان چشم هایم شوی

آن وقتها که از آسمان ستاره ها می چیدی ، نبض گلها بین تپش لحظه هایت گم می شد و

من زیر سایه ی اسم مقدس تو پُر از آفتاب می شدم

ارکیده در مرزهای نگاهت جان می گرفت و پروانه از زیر انگشتانت روی زنبق ها طرح می خورد

آن وقتها که قبل از دل شکستگی من بود ؛ کدام شعر را خواندی که عاشقت شدم؟

باور می کنی اگر آسمانت بی ستاره شد از ستاره هایم به تو می بخشم؟

باور می کنی چشم هایم نقاش شده اند و روی دیوار اتاق نقش پروانه را می زنند؟

آری ! تو به معصومیت بچگانه ام می خندی و غرق دنیای کودکانه ام میشوی

و حالا همراه میشیم با کلام زیبا و دلنشین پروانه خانوم

پروانه: مهربونم !

من فقط اینو میدونم که یک روز در فضای تقدیر ، طوفانی شد و اونوقت تو شدی ستاره ی پر نور قلبم .

حالا می دونم که عاشقم و هر آنچه که در وجودم جاری میشه با نگاهی پر شور و عشقی بی پایان

بهت تقدیم می کنم .

هیچوقت یادم نمیره روزی را که با همراهی تو در اینجا کلبه ی عشقمون را بنا کردیم و در این یک سال

 پروانگیمون ، بیقرای هایمان را ترسیم کردیم ؛ ارتعاشات قلبمون را نگاشتیم و چکه های احساسمون را

 در قالب کلامی از جنس گلهای بارانی به روی این صفحه ریختیم و آنها را با لهجه ی همه ی پروانه صفت

 های این دیار ، به آسمون نیلوفریه دلهای زلال هدیه کردیم .

... و در این یک سال ، حضور سبز دوستان باصفا به محفلمون گرمی بخشید و یاریمان کرد تا برای بهتر

 شدن دلنوشته ها و آسمون آرزوهامون هرچه بیشتر تلاش کنیم . یقین دارم که محبت و وفای این

 قلبهای پاک ، در ادامه ی راه ، یاریگر ما خواهد بود .

یه پیشنهاد : ایکاش دوستان خوبمون ، پلی از محبت به گذشته بزنند و نوشته های ما را مرور کنند و

یکی از بهترین ها را انتخاب کنند . اونوقت ما به رسم قدردانی ، مطالب یکی از پست هامون را به این

دوستان اختصاص بدیم . نظرت چیه افشینم ؟

افشین: چه پیشنهاد خوبیه بانو

منم موافقم ولی باید ببینیم دوستانمون هم افتخار اینو میدن که با ما همراه باشن یا نه ؟

منو بانو از اینکه وقت گذاشتین و امروز تا آخر با ما همراهی کردین ممنونیم و سپاسگزار

شاد و خرّم باشید




نگارش در پنج شنبه 7 بهمن 1388برچسب:, ساعت 8:2 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



بله دیگه وقتی امروز با سر و وضع جدید میامـــو توی دستامم یه کیک خوشمزه ست

خب حتماً خبرائیه دیگه ، امروز سالروز تولد عزیز دلمه

امروز برای من یکی از خاطره انگیزترین روزهاست چون تولد یکی از فرشته های روی زمینه

امروز برای من یه روزه مقدسه ، روزی که تو به دنیا اومدی تا کنارم باشی

تا همراهم باشی و با خوبی ها و بدی های من بسازی ، پس امروز یه روز معمولی نیست

پروانه ی عزیزم میخوام امروز بیشتر از همیشه شاد باشی

و من هر کاری بتونم برای شادی جسم و روح تو انجام میدم

این کمترین و کوچکترین کاریه که میتونم انجام بدم

پس به امید ساختن یه روز شاد و به یاد موندنی همراه میشیم با نوای دلپذیر تولدت مبارک :

تو خونه ی پری کوچولو ؛ مهمونیه ، تـــولده

پری خودش نمیدونه ، شب تولدش شده

افشین داره دست میزنه تا پری رو بخندونه

تولدت مبارکو با شعر و آواز میخونه :

تولدت مبـــارک ، تولدت مبــــارک

تولدت مبـــارک ، تولدت مبــــارک

 تولد ، تولد ، تولدت مبارک

مبــــارک ؛ مبــــارک ؛ تولدت مبـــــــارک

حالا بریم سراغ کیک تولدت ؛ بفرمـــــــــــــائید :

پروانه جونم حالا نوبت فوت کردن شمع تولدته

من بلند می شمارم ؛ یـــک ، دو ، سه ؛ حالا فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت ...

هورا ؛ بازم دوباره یکصدا آهنگ تولدت مبارک رو می خونیم

 

داشت یادم می رفت ، نوبتی هم باشه ، نوبت کادو تولدته

اینم یه کادو برای تو که فقط یه کم با کادوهای دیگه ای که تا حالا گرفتی فرق داره

 

**

عزیز دلم

امیدوارم همیشه با شادی ، با آرامش و سلامت زندگی کنی

لبخند همیشه رو لبات جاری

« تـــولــــدت مبــــــــارک زیبـــــــای مــــن »




نگارش در پنج شنبه 30 مهر 1388برچسب:, ساعت 9:29 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

» تولدت مبارک

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.


ادامه مطلب...


نگارش در سه شنبه 19 مرداد 1388برچسب:, ساعت 7:0 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



منشأ هر کار بزرگی زن است ، زن کتابی است که جز به مهر و محبت ؛ خوانده نمی شود

..

پروانه جانم ، بدون شک یکی از اون روزائی که بیشتر از هر روز دیگه میتونم

شادی تو رو ببینم ، امروزه

پروانه ی عزیزم ، روز زن رو به تو بانوی عزیز و دوست داشتنی ام تبریک میگم

امروز از نظر من فرقی با روزای دیگه نداره ، فقط بهونه ای هست که از تو مهربونم

به خاطر تموم عشق و احساسی که به من هدیه کردی و میکنی ، تشکر کنم

کاش میتونستم بیشتر از این چند خط ، کاری انجام بدم که لایق و شایسته ی عشق تو باشه

تا ابد دوستت دارم و دوستت خواهم داشت

 




نگارش در سه شنبه 24 خرداد 1388برچسب:, ساعت 9:48 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

و   پروانه

امروز یکشنبه دوّم فروردین ماه 1388

کلبه ی عشق ما شاهد یه مهمونی به مناسبت سال جدیده ؛ من و پری بانو تصمیم گرفتیم

این جشن رو کنار هم و با شما کنار سفره هفت سین خودمون بگیریم و سال جدید رو با شادی آغاز کنیم

کلبه ی عشق ما کارت دعوت نمی خواد هر کسی از هر جائی می تونه حضور داشته باشه و باعث

خوشحالی ما بشه  

راستی برای تبریک به هم و دید و بازدید کلیک روی اسم همدیگه فراموش نشه

منو پری بانو این آپ رو به صورت مشترک می نویسیم ، موافقین همراه ما باشین ؟

پس بفرمائید داخل ، دم در بده

 

افشین با یه سینی چای وارد اتاق پذیرائی می شه ؛ سفره ی هفت سین در گوشه ی سمت راست

اتاق بهش چشمک میزنه

همه ی دوستانمون برای تبریک سال نو اومدند ؛ افشین داره براشون شیرینی تعارف می کنه .

پروانه خطاب به افشین میگه :

ببین افشین ! سارا جون   

اومده ؛ همون که هر وقت آپ می کنیم بهمون سر میزنه

همون که یه کلبه ی تنهائی داره و ما با خوندن نوشته های قشنگش ، دلمونو صفا می دیم

همون که یه  قلب شکسته تو وبلاگش داره که با چسب زخم پانسمانش کرده . ولی دلی که شکست ،

دیگه شکسته !

سارا جان آرزو می کنیم که در سال جدید خدای خوبمون دست محبتی بر سر و قلبت بکشه.

 

بانوی پائیزی  

پیش سارا نشسته ؛ با اینکه پائیزیه ولی دلش بهاریه

نوشته های قشنگی داره . اون قطره های شبنم تو وبلاگش هم که آدمو یاد باران بهاری می اندازه .

براش آرزو می کنیم که دلش همیشه بهاری باشه .

 

ملینا جون  

هم لطف کرده و اومده . اون همیشه نوشته هاشو به قشنگترین

بهونه ی زندگیش که تنهاش گذاشته ، تقدیم می کنه

افشین ، ملینا رو یادت میاد ؟ همون که کنجکاو شده بود که من و تو چه نسبتی با هم داریم

افشین : آره بانو ، مگه میشه ملینا رو از یاد برد ؟ همیشه با حضورش و کامنت های قشنگش صمیمیت

رو مهمون ما می کنه امیدواریم که زندگی ملینا هم پر از شکوفه های امید باشه

 

جای لیلا جون  

در جمع مون خالیه ! آخه این روزها در غم از دست دادن یکی از عزیزانش داغ داره

افشین لیلا همون دختر نازیه که حرفای دلتنگی اش به دل می شینه . یادت اومد ؟

افشین : لیلا خانوم جاتون خالیه و یادتون باشه زندگی در گذره و یاد عزیزانمون همیشه جاودانه خواهد

بود . امیدواریم خدا به لیلا صبر بده و او هم در سال جدید شوق غنچه بودن را تجربه کنه و مثل گلهای

بهاری همیشه با طراوت باشه .

 

افشین ببین سیاه خان  

هم اومده . همون پسر خوبی که به کلبه ی ما لطف داره و مرتب یادمون می کنه

همون که با شیطونی هاش میخواد ما رو به جون هم بندازه

افشین : کوش ؟ کوش ؟ پس کجاست ؟ مگه دستم بهش نرسه

همون که یه وبلاگ به اسم « گلبوته های کربال » داره  ( البته من نمیدونم کربال یعنی چه ) .

همون که هنوز 15 سالش نشده بود عاشق خانم همسایه شده بود . یادت اومد ؟

براش آرزوی سلامتی می کنیم و از خدا می خواهیم در سال جدید باز هم به ما سر بزنه و تمام روزها و

شبهای سال را با خورشید ایمان و ستارگان عمل صالح روشن کنه و همیشه دلش شاد باشه

افشین : اینه هاش پیداش کردم داشت تو آشپزخونه با شیرینی ها یه کارائی می کرد

 

عرفان جون 

هم که با تیپ رسمی مجلسی اون بالا نشسته و خودشو گرفته

همون که روی تابلوی وبلاگش نوشته « مرگ بر هر چی عاشق کشه ! »

خودش که می گه من تنها ترین آدم رو زمینم . اون تمام نوشته هاشو تقدیم می کنه به بهترینش

آفرین به این همه وفا و پایداری در عشق

از خدای خوبمون می خواهیم که در سال نو به عرفان روحی شفاف عطا کنه و به سر زندگی و شور

عاشقانه رهنمون بشه .

 

پروانه : " افشین از مهمونا پذیرائی کن . اینقدر هم نق نزن که خسته شدی . خب مهمونا دوستان تو هم

هستند "

افشین : البته ، چشم ؛ به روی چشمم ، اما بانــــو فکر کنم یادت رفته من از همون اول با سینی چائی

که دادی دستم  ، دارم ازشون پذیرائی میکنما ، ولی باشه نوبت شیرینی و میوه هم میرسه

 

    

 

نازنین جون  

که با وقار  و متانت تمام ، اینجا پیش خودم نشسته

چندین بار مهمون کلبه مون شده . با وبلاگ ( فریاد عشق )

یه دختر شمالی با صفا . انصافاً مطالب قشنگی می نویسه . چه عکسای نازی داره تو وبلاگش

یه ساعت خوشگل هم داره که عاشقانه تیک تاک می کنه

یواشکی تو گوشش نجوا می کنیم : نازنین جان در این روزهای بهاری اگه سراغ قلبت رو نگیری ، با بهار

محرم نخواهی شد

پرواز را تمرین کن و حالت را از اسارت بی حالی و رخوت بیرون بکش و به نشاط برسون

موفقیتت در سال جدید آرزوی من و افشینه .

 

اشکان آقا  هم اینجاست . همون که با انتخاب شعر های زیبا ، بازدید کننده هاشو به

شوق وا میداره . امیدواریم که جوانه های تازه ی امید را همیشه بر شاخه های وجودش شکوفا ببینه .

 

مبین جان  

عیدت مبارک . تو هم خیلی خوش اومدی . افشین مبین رو می شناسی ؟

مدیر وبلاگ « سیمای دلربای جهنم » رو می گم

خودش می گه : « من دایره ای هستم که چندین سال است دارم از روی قله ی کوهی سر می خورم ...

» این روزا هم سالروز تولدشه

تولدت مبارک مبین . انشاالله صد سال که نه بلکه همیشه زنده باشی و همیشه بهار

افشین ! مبین باید دو تا شیرینی بخوره . یکی بخاطر عید و یکی هم بخاطر جشن تولدش

افشین : مبین جان اول تولدت مبارک باشه ، دوم اینکه بانو چرا باید دو تا شیرینی بخوره ؟

تازه باید شیرینی تولدشو هم ازش بگیریم

شوخی میکنم ؛ مبین جان انشاالله همیشه صحیح و سالم کنار عزیزانت زندگی کنی

پروانه :

سحر ، شیوا ، کتایون ، شینا ، لیلی ، امید ، تینا ، آقا رضا ( نایت اسکین )

و تموم عزیزان دیگه ای که به ما سر زدن و با حضور سبزشون کلبه ی ما رو بهاری کردند

من و افشین سال نو را به همشون تبریک می گیم و آرزو می کنیم که

روزهایشان را با ترنمی تازه و زمزمه ای نو و هیاهوئی بدیع آغاز کنند و همیشه شاد و سربلند باشند

....

افشین : همه ی گفتنی ها رو پروانه جان گفت فقط کلام آخر اینکه

از همه ی شما دوستای خوبم و اینکه حضور داشتین بـــــــی نهـــــــایت ممنونم

سال خوب و پر برکتی رو براتون آرزو میکنم

و همینطور یه تشکر ویژه دارم از پروانه جان که واسه تدارک این جشن همه چیز رو آماده کرد

واقعاً خیلی زحمت کشید خیلی وقت گذاشت و باعث شادی دل ما شد ممنونم پروانه ی عزیزم

امیدوارم تو این سال جدید همیشه سلامت باشی همیشه شاد باشی همیشه موفق باشی

و یه زندگی خوب و خوشی رو آغاز کنی و من تموم عشقم رو پات بریزم

و همونطور که تو به من صادقانه و بدون هیچ انتظاری عشق و اُمید هدیه کردی

من هم با تمام احساسم دلت رو در میان امواج بیکران عشقم میگیرم

و با تو صادقانه و عاشقانه در بهاری که بوی تو رو داره همراه میشوم

تنها آرزوم در لحظه ی تحویل سال جدید شادی و خوشبختی تو در کنارمه

خب رسمه که عید بهم عیدی میدن ، پس چرا من به بانوی گلم عیدی ندم ؟

پروانه جانم هر چند ناچیز و کمه ، اما یادگاری میمونه

 

به همراه بهترین آرزوها برای محبوبم

 




نگارش در سه شنبه 2 فروردين 1388برچسب:, ساعت 1:29 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



                                      و    پروانه

 

 

ای روزهای زمستان

به یادم آورید تا زنده شوند ، اولین سال های آشنائی ما

آن سال های خاطره انگیز ، آن سال های رؤیائی را

اولین باری که در آن شب دیدمت ، نامت را از ستاره ها پرسیدم

اولین باری که در آن شب دیدمت ، ماه را به یاد می سپردم

آمدی دستت را به من دادی تا اینکه همه ی وجودم شدی

حرف هایت در هوای دلم و صدایت در آسمان قلبم طنین انداخت

... و آنقدر در ذره ذره جانمان پر کشیدیم تا طلوع کند عشق فردای ما

اولین باری که دیدمت ..

امروز سالروز تولد وبلاگمون یا به عبارت دیگه سومین بهمن ماهی هست که با پروانه جان

از عشقمون می نویسم و باز این مدت چه زود ، توی یک چشم به هم زدن ، گذشت

پروانه جانم هنوز 3 سال پیش رو یادمه و به نوعی صدات هنوز تو گوشمه که در مورد ساخت وبلاگ

انتخاب اسمش ، انتخاب قالبش و ..... صحبت می کردیم

چقدر اون روزها خاطره انگیز شد

در طول این 3 سال با هم خوشی ها و ناخوشی هائی داشتیم

نمیدونیم چقدر اون افشینی بودم که تو می خواستی اما سعی کردم همیشه خوب باشم

البته میدونم که تو همیشه کوتاهی های منو خواهی بخشید

پروانگی هایمان مبارک پروانه ی عزیزم

 

...

افشینم

شايد تولد اين صفحه ي الكترونيكي كه ارتعاشات قلب من و تو را مي نگارد ، به روزهاي

اول آشناييمان برگردد ؛ به همان روزها كه من و تو در انتظار دستي بوديم تا دستش دهيم ؛

 تا پناه گيريم از ويرانه هاي باران خورده !

سلامي كه آن شب برايت زمزمه كردم ، تو ساده تر از سادگي و روان تر از رواني آب

پاسخم دادي ؛ خيلي آسان تر از تبسم بي محو لب خودت . يا ساده تر از گريه هاي

 مداوم من . حوب يادم هست كه غريب بودي به اندازه ي خودم .

و شايد دلسوخته اي عين من .

... و من تو را آشناترين آشنايم يافتم . تو مثل هيچكس نبودي ؛ با همان

نگاه ساده ي صميمي ؛ با همان سكوت خاص ، صدايم كردي ؛ به تو لبحند زدم

 و تو لبخند مرا فهميدي .

... بعدها وقتي آواي صدايت در دلم غوغا شد ، ديگر من مبتلا شده بودم .

و دنيا اسم قشنگ تو را در دلم حك كرده بود . آنوقت بود كه تصميم گرفتيم

تپش هاي قلبمان ، آسمان آرزوهايمان و پروانگي هايمان را در اين صفحه بنگاريم . 

......  و شد آنچه را كه مي بيني .

چيزي ندارم بگويم به جز اينكه آرزو كنم اين عهد ، هيچوقت از هم نگسلد ؛

 و تو همچنان محبوب قلبم باشي . حتي اگر اين صفحه نباشد . به اميد آن روز !

» آرشیو بهمن ماه های وبلاگ :

 بهمن 87  بهمن 88  بهمن 89 

 




نگارش در پنج شنبه 22 دی 1389برچسب:, ساعت 22:23 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.




Digital Clock - Status Bar