تنـــهـــــــا ماندم ، تنـــهــــــا ماندم
تنـــهــــــا با دل ، برجـــــــا ماندم
چون آهـــــــــــی ، بر لبهـــا ماندم
راز خود به کس نگفتم ، مهرت را به دل نهفتم
با یادت شبی که خفتم ، چون غنچه سحر شکفتم
دل من ز غمت فغان برآرد ، دل تو ز دلم خبر ندارد
پس از این نخورم فریب چشمت ، شرر نگهت اگر گذارد
حسرت را ز خدا خواهم ، از تو لطف و صفا خواهم
کز مهرت بنوازی جانم ، عمر من به غمت شد طی
تو بی من ، منو غم تا که دردی هست نبود درمان
من عاقبت دیوانه خواهم شد
دیوانه ای دوست داشتنی خواهم شد
دیوانگی مرا به دنیای کودکی خواهد برد ، دنیائی که خاطرات با تو بودن را به دروغ فراموش خواهم کرد
در آن دنیا تمام بازی های یه کودک را تکرار خواهم کرد ، لباس هایم کثیف خواهد شد
گنجشک های روی درخت را پَر میدهم و گربۀ روی دیوار را میترسانم
و از ته دل خواهم خندید و آنگاه تو مرا دعوا خواهی کرد
می نشینم روی زمین خاک آلود ، گوشۀ پیراهنم را میان لب هایم میگیرم و بغض گلویم را میگیرد
اما با یک خندۀ تو ، بار دیگر به سرعت تمام ناراحتی ها را از یاد خواهم برد
آری ! من همان دیوانه ی دوست داشتنی خواهم شد
دیوانه ای که همه چیز را می داند و هیچ نمی داند
..
من دیوانه شده بودم ، آمدی مرا به آرامش رساندی
و باز امروز همان دیوانه ی دیوانه ام ...
فرصت نشد بمونمو از تو نگهداری کنم
گفتم اگه ببینمت ، دل کندنم سخته برام
اگه یه وقت بگی نرو ، رفتن پر از درده برام
گفتم صداتو نشنوم ، ندیده از پیشت برم
پشت سرم زاری نکن ، به کی بگم مســــافرم ؟
« من میرم ولی باز تو بمون همیشه
یاد تو از خاطر من فراموش نمیشه
گل من خوب میدونی بی تو تک و تنهام
عزیزم اگه تو نباشی میمیرم »
نامه رو تا تهش بخون ، گریه نکن طاقت بیار
اشکاتو پاک کن عزیزم ، سر رو شونه هام بذار
باور نکن یه بی وفا ، نامه میذاره و میره
نه گل من خدا نخواست ، به تو بگم مسافرم
سهم من از تو دوریه ، تو لحظه های بی کسی
قشنگی قسمت ماست که ما به هم نمی رسیم
« من میرم ولی باز تو بمون همیشه
یاد تو از خاطر من فراموش نمیشه
گل من خوب میدونی بی تو تک و تنهام
عزیزم اگه تو نباشی میمیرم »
شاید دیگه قسمت نشه ببینمت ؛ تو رو من
شاید فقط خاطره شه ؛ لحظه های تو با من
کاشکی بدونی رفتنم فقط به خاطر تو بود
دست بی رحم سرنوشت ، عشقمو از دلم ربود
همیشه زنده میمونن ، با یاد تو ترانه هام
منو بخش اگه بازم ، اشکام چکید رو نامه هام
دیگه تموم شد فرصت
خاطره هام پیشت باشه ، تموم خاطرات خوش
خدانگهدارت باشه
نه خاطره های خوش منو تنها نذارین ، من با همین خاطره های خوش دیوونه شدم
شما هستین که بغضم رو جاری می کنید
جائی نرین ، بمونید ، من با شماها حالا حالاها کار دارم
شماها نباشین چشمای منتظر من ، گریه هاشو از کجا بیاره ... ؟
مانده در خاطرم ، یادی از شب های دیرین
رفتمو و مانده ام ، بی تو من تنها و غمگین
باور کن ندارم ، جز یاد تو یاد دیگر
دریغا لحظه ای جز خیالت ، نیست در سر
من موندمو یک خاطره ، خاطره ای تلخ و غمگین
رفتمو با رفتنم ، افتادم در دام نفرین
خدایا چه سخته ، روز و شب مهنت کشیدن
با یاد گذشته ، هر شبو به صبح رسوندن
چه حاصل ز دنیا ، جز غم و اندوه و زاری
یه زخم از یه خنجر ، تا همیشه یادگاری
همینه همیشه ، هر کی عاشقه میدونه
جدائی میرسه ، عاقبت تنها میمونه
تو دنیا ، یه رؤیا ، شعر دلتنگی میخونه
دل حسرت کشو با غم عشق می سوزونه
کاش میشد دست غم ، از منو تو دور بمونه
برای عشق ما ، شعر دلتنگی نخونه
« این ها نتیجه ی تقدیر من نبود
آغاز با تو بود ، تقصیر من نبود
فکر نکن دلم برایت تنگ نمیشود
فکر نکن نمی شود ببینمت ، یعنی نمی خواهم ببینمت
ببین ، نگذاشتن با نخواستیم کلی فرق دارد
می سپارمت به بارانی که عصر خنک آن پنجشنبه بارید
و تو اسمش را گذاشتی اتفاق آشنائی
می سپارمت به آن دو ستاره که دیگر مال ما نیست
به تمام زیباها
برو زیبا ...
سرنوشت را نمیشود از سر ، نوشت
خداحافظ
خداحافظ »
..
شاعر : فرامرز کیارس