آرزوها



 

وای که این ثانیه ها چقدر بیقرار شده اند! دیشب آسمان گرفته بود و بغض فروخورده اش را شکست ؛

تو که نیستی حتی آسمان هم دلتنگ می شود . تو که نیستی گلهای باغچه هم زحمت شکفتن را

 به خودشان نمی دهند .

در رؤیاهایم تو را می بینم ؛ تو را احساس می کنم ؛ در رویا هایم عطر وجود تو جاودانه است .

می خواهمت با تمام وجود . بی تو مثل ماهی کوچکی هستم که از آب بیرون افتاده و در کنار ساحل

 آرام آرام جان می دهد . وقتی آهنگ دلنشین صدایت در گوشم می پیچد ، احساس می کنم که همه

 چیز زیباست . در دلم هیچ نمی ماند جز اندوه تلخی که وقت جدا شدن از تو تمام وجودم را

در برمی گیرد و هر لحظه مرا در خود می فشارد ؛ قلب کوچکم تاب اینهمه اندوه را نمی آورد ؛

 نفسم به شماره می افتد و درد در قلبم می پیچد. تو به من بگو با این قلب کوچک بیقرار

 چکنم ؟؟؟!!!

 




نگارش در سه شنبه 29 آبان 1388برچسب:, ساعت 21:57 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

عزیزم !  این روزها در نبودنت ، حجم  بی امان انتظار ، آنقدر قلب کوچکم را می فشارد که حتی

پر مدعا ترین بهانه ها هم از بیان آن عاجزند . من تمام لحظه هایم را ایستاده ام و به شکوفائی

غنچه های وجودت می نگرم و  می بینم که از همان نرگسی هستی که غنچه هایت از تبار دل من اند .

می دانم که تو هم مانند من اشکهایت را شبانه می باری .

چرا باید حرفهای دلم را به حس غریب شفق بگویم ؟  مگر محرم تر از تو چه کسی است .

می دانم که خیلی بزرگی ؛ به خاطر همین است که خطاهای مرا به بزرگی قلبت می بخشی و طراوت

 آبی ترین یاس را به رقص لبخندم مهمان می کنی . نیازی به قسم به تبسم پروانه ها و مقدس ترین

 میثاق ها نیست . با تو خواهم بود که تو دلیل بودن منی . من می دانم با تو بودن چقدر زیباست . تو

 همه ی زنبق هائی را که عاشقشان بودی به پایم ریختی . مطمئن باش برای ماندنم نیازی به التماس

 شاپرکها نیست ؛ من بی بهانه با تو خواهم بود . نخواهم گذاشت چشمانت نمناک شود و قلبت پر

تلاطم . من همه ی گل ها را به میهمانی چشمهایت خواهم خواند . تا هیچوقت فراموش نکنند که اینجا

 پروانه ای دیوانه وار به تو دل سپرده . من زیباترین ستاره ها را خواهم چید و به پایت خواهم ریخت تا

 هیچکدام از شبهایت بی ستاره نباشد . برایت پروانه هائی را خواهم آورد که از دیار بنفشه های

نقره ای اند . اصلا چشمهایم برای تو .

همیشه به یادت ، دوستدارت : پروانه ی تو

 




نگارش در سه شنبه 14 آبان 1388برچسب:, ساعت 10:46 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

نزديك ميشوي به من 

  در من خانه ميكني  ،  در من حضورميابي

  لحظه به لحظه هرجا و هر كجا

  توي انگشتهايم جاري ميشوي

  سطر به سطر خاطراتم را مي نگاري

  روي لبم مينشيني  ،   خنده ميشوي ، حرف مي شوي

  دلم كه مي گيرد از چشمهايم مي باري

  كيستي ؟ كيستي تو  ؟   كيستي تو كه اين همه

  در من بي تابي  ،   سزاوار حرفهاي عاشقانه اي

  كيستي تو كه بودنت زندگي ،   رفتنت مرگ است برای من ! 

  در من بمان !

 از هنوز تا هميشه................

 




نگارش در سه شنبه 4 آبان 1388برچسب:, ساعت 23:42 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



به من نگاه کن واسه یه لحظه

نگات به صدتا آسمون می ارزه

من از خدامه بکشم ناز تو

تا بشنوم یه لحظه آواز تو

من از خدامه پیش تو بمونم

تمام حرفاتو خودم بخونم

من از خدامه بمونم دیوونت

سر بذارم رو شهر امن شونت

من از خدا که یه روز دعامون

بره تو آسمون پیش خدامون

به عشق اینکه بعد اون همه درد

خدا یه بار نگاهی هم به ما کرد

 

الحاقیه : پروانه خانومم نگاهم را به آسمون دوختم و از خدا خواستم تو را برای همیشه




نگارش در پنج شنبه 25 آبان 1388برچسب:, ساعت 10:11 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



امروز تمام حرف هایم را به دست باد سپردم تا برایت بیاورد

به اندازه ی تمام دنیا برایت حرف زده ام ، حرفائی از جنس دلتنگی و غمگینی

هر چه که هست ، با تو همدلی کرده ام

آنها را به یاد بسپار ، میدانم که تو آنقدر مهربانی و دلسوز ؛ که تمام حرفهایم را از بر میکنی

اما آن باد آنقدر مغرور و بی وفاست که می ترسم آنها را از کوچه کوچه های دلت بدزدد

یا آنها را مغرورانه برای تو بخواند

شاید اگر آن باد به سرعت نمی وزید هرگز حرف هایم را به دست او نمی سپردم

تا برایت بیاورد ...




نگارش در پنج شنبه 23 آبان 1388برچسب:, ساعت 12:54 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



می توانستم بيدار بمانم تا به صدای نفس كشيدنت گوش كنم

و لبخندت را تماشا كنم كه در خواب بر لب داری

وقتی كه آن دورهائی و خواب می بينی

می توانستم عمرم را در اين تسليم شيرين سر كنم

می توانستم تا ابد در اين لحظه غرق شوم

خب ،‌ هر لحظه ای كه با تو می گذرانم

لحظه ای است كه چون جان حفظش می كنم

نمی خواهم چشمانم را ببندم

نمی خواهم به خواب بروم

چون دلم برايت تنگ می شود ، عزيزم

و نمی خواهم برای هيچ چيز دلتنگی كنم

چرا كه حتی اگر خوابت را هم ببينم

بهترين خوابها برايم كافی نخواهد بود

هنوز دلم برايت تنگ می شود

و نمی خواهم برای هيچ چيز دلتنگی كنم

در كنارت آرميده ام

و تپش قلبت را احساس می كنم

و نمی دانم كه چه خوابی می بينی

و آيا خواب مرا می بينی ؟

بعد چشم هايت را می بوسم و سپاس می گويم به خداوند ، با هم بودنمان را

تنها می خواهم با تو بمانم

در اين لحظه ، ‌تا ابد

نمی خواهم كه دلم برای تبسمت تنگ شود

نمی خواهم كه دلم برای بوسه ات تنگ شود

تنها می خواهم با تو باشم

همين جا ، با تو و اينگونه

تنها می خواهم تو را به خودم نزديک نگه دارم

و «« قلبت »» را نزديک به خودم احساس كنم

همين جا در اين لحظه باقی بمانم

تا آخر زمان ...




نگارش در پنج شنبه 23 آبان 1388برچسب:, ساعت 10:3 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



اهورایی ترین ستاره ی من !

پر مُدعاترین بهانه ها را برای حضورت ، بی امان روی حجم انتظار می ریزم

اما فقط یک لحظه بایست و به شکوفه هایم نگاه کن

من همان نرگسی می شوم که غنچه هایش از تبار دل تو اند.

من همان اشکی می شوم که از گونه ی پروانه ها میچکد

حرفهایت را به حس غریب شفق نگو ، دلت را به پاکی اشک هایم نبند.

من کوچکی پروانه ها را به بزرگی تو می بخشم و طراوت گمشده ی آبی ترین یاس را

به سالروز رقص لبخندت می دهم .

من تو را بین تبسم بلورین پروانه ها می خوانم ، تو را به مقدس ترین میثاق ها قسم می دهم .

بیا و دلیل بودنم باش ، هر کس نداند تو که میدانی دنیای ما چقدر کوچک و زیباست

من همه ی زنبق هایی که عاشقشان بودم به پایت ریختم

نگذار برای ماندن تو شاپرک ها هم غرق التماس شوند

دلت می آید کاری کنی که اشکهایم برایم دل بسوزانند؟

خورشید ارزانی خودت ، کمی ستاره برایم بچین !

آخر آنقدر بی ستاره شده ام که شب هایم هم خجالت می کشند ؛ بیایند .

بیا و برایم پروانه هایی بیاور از دیار بنفشه های نقره ای .

من فقط چشمان تو را دارم ؛ چشمانی که به آنها قسم بخورم و بگویم :

« بی تو ستاره ها هم مرا فراموش می کنند »

  

..

در پست بعدی همراه میشیم با کلام عاشقانه و دلنشین بانو




نگارش در پنج شنبه 12 آبان 1388برچسب:, ساعت 17:9 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



خیلی اتفاقی امروز این آهنگ جهان رو شنیدم ، همچین یه ذره دلم گرفت

دوست داشتم توی وبلاگ بذارمش ، پس قلم در دست گرفتم :

 

..

عشقمو پس میگیرم ، غصه هامو پس میگیرم

از روزای با تو بودن ، گریه هامو پس میگیرم

شعرای عاشقونه قصه های شبونه هر چی که گفته بودم

گفته هامو پس میگیرم

دیگه آرزوم تو نیستی ، نمی خوام که با تو باشم

میرمو واسه همیشه از دست تو رها شم

تو واسم هیچی نذاشتی ، کاشکی منو دوست می داشتی

هر چی تو زندگیت بود ، پای دشمنا گذاشتی

اون همه دعات میکردم ، روز و شب صدات میکردم

ولی حالا از ته دل ، من دعامو پس میگیرم

..

شاعر : فرامرز جعفری

***

بر میگردم ...

 




نگارش در پنج شنبه 10 آبان 1388برچسب:, ساعت 20:22 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



درود بر همگـــــــی

امیدوار هستیم همه ی شما نازنینان در سلامت کامل باشید

اومدیم تا خبر بدیم از امروز تا حدود یک هفته تمامی بخش های وبلاگ ما غیر فعال میشه

حتی لینک وبلاگ شما عزیزان پاک میشه البته به صورت موقت

بعضی از دوستان یا وبلاگشون رو حذف کردن یا تغییر آدرس دادن که ما بی خبر هستیم

خوشحال میشیم ما رو در جریان بذارین تا ما آدرس جدیدتون رو لینک کنیم

اگر هم پیشنهادی داشتین ، منتظر نظرات شما هستیم

دیگه عرضی نیست ، جز اینکه من برم تا وبلاگ رو آب و جارو کنم

تا با نظم بهتری دوباره با شما همراه باشیم

البته تمام حقوقم رو تا ریال آخر از بانو میگیرم

من دوباره بر میگردم تا در نبود بانو ، خوب مـُـخ شما رو بخورم و شکنجه بشین

( به این میگن یه مرخصی اجباری برای بانو  )

واقعاً هنوز دارین نوشته های منو میخونید ؟ بمیرم براتون که باید اینجوری شکنجه بشین

پس فعلاً به خدا می سپارمتون

بر میگردم ...




نگارش در پنج شنبه 9 آبان 1388برچسب:, ساعت 12:32 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->

.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.




Digital Clock - Status Bar