امشب انگار خون ِ تازه ای تو رگهای منه
یکی از عمق سکوتم داره فریاد میزنه
منو از جاده نترسون ، نگو که فاصله مون
صدتا کفش سُربی و صدتا عصای آهنه
تو سرم افتاده امشب ، هوس قدم زدن
رد شدن از دل آتیش ، توی چشم بهم زدن
پا به پای سیم گیتار ، خوندن از گذشته ها
تو هوای روشن و پاک ، ترانه دم زدن
نازنین فقط توی همین نفس ، با من باش
بگو هستی که برم ، به این قفس با من باش
گوش بده نبض ترانه تنها با تو میزنه
بی بی ترانه هام توئی و بس ، با من باش
بیا امشب از حصار هر بهانه رد بشیم
لهجه ی ناب و زلال این شبو بلد بشیم
ما دو تا رودخونه ایم ، تو دریا می رسیم به هم
نکنه طعمه ی دیوارای سرد ِ سد بشیم
ولی انگار که دارم با خودم حرف می زنم
نازنینم تو کجائی ؟ صداتو نمی شنوم
نگاه کن فقط یه سایه پا به پای من میاد
سایه طعنه می زنه ، تنها رفیق تو منم
..
» به زودی پروانگی ها به آدرسی جدید در بلاگفا منتقل خواهد شد ...
همین که می نویسم و به واژه میکشم تو رو
دوباره بار غم میشینه روی شونه های من
همین که میشکفی مثه یه گل میون دفترم
دوباره گرمی لبات ، دوباره گونه های من
همین که میری از دلم
قرار آخرم میشی
دوباره زخم می خورم ، دوباره باورم میشی
همیشه کم میارمت ، همیشه کم میارمت
نمیشه که ندارمت
..
شاعر : کامران رسول زاده
تقدیم به عشق آغازینمان
...
...
يک روز مي بوسمت !
يک روز مي بوسمت !
فوقش خدا مرا می برد جهنم !
فوقش می شوم ابليس !!
آنوقت تو هم به خاطر اينكه يك ابليس تو را بوسيده جهنمی مي شوي .
جهنم كه آمدی من آنجا پيدايت مي كنم و از لج خدا هر روز می بوسمت !
وای خدا چه صفايی پيدا می كند جهنم ...
يک روز مي بوسمت !
پنهان كردن هم ندارد .
مثل خنده های تو نيست كه مخفی شان مي كنی يا مثل خواب ديشب من كه نبايد تعبير شود
مثل نجابت چشمهای تو است ، وقتي كه توی سياهی چشمهای من عريان می شوند .
عريانی اش پوشاندنی نيست ، پنهان نمی شود ...
يک روز می بوسمت !
يكی از همين روزهايی كه می خندانمت ، يكی از همين خنده های تو را ناتمام می كنم :
می بوسمت و بعد تو احتمالاً سرخ می شوی و من هم كه هميشه پيش تو سرخم ...
يک روز می بوسمت ! يک روز كه باران مي بارد ،
يک روز كه چترمان دو نفره شده ، يک روز كه همه جا حسابی خيس است
يک روز كه گونه هايت از سرما سرخ سرخ ؛
آرام تر از هر چه تصورش را بكنی ، آهسته می بوسمت ...
يک روز می بوسمت !
هر چه پيش آيد خوش آيد !
حوصله ی حساب و كتاب كردن هم ندارم .
دلم ترسيده كه مبادا از فردا ديگر « عشق من » نباشی .
يک روز می بوسمت !
می خندم و می بوسمت ،
گريه می كنم و می بوسمت !
يک روز می آيد كه از آن روز به بعد من هر روز می بوسمت !
لبهايم را می گذارم روی گونه هايت و بعد هرچه بادا باد :
می بوسمت و بعد تو احتمالاً سرخ می شوی
و من هم كه هميشه پيش تو سرخم ...
...
...