آرزوها



 

     پروانه

سلام شاهزاده روياهاي من !

آره بازم منم همون ملكه غمگين و خسته قصر يخي ؛ همون ملكه ی عاشق ؛ همون

ملكه ديوونه كه عاشق يه شاهزاده ديوونه تر از خودش شده ...همون ملكه دشت

شقایق های سرخ . همون سرخی كه تو چشم اين ملكه ی ديوونه نشونه عشقه ...

همون ملكه اي كه كه هر شب احوال شاهزاده مهربونشو از مهتاب و ستاره مي

پرسه ؛ همون ملکه ای که هر شب خواب شاهزاده را می بینه ......

بازم بگم يا كافيه...

شاهزاده ی من !

هیچ می دونی که برای من ، روزا رنگ شبن و شبا رنگ تنهايي و دل من همچنان پر

از درد و غم ؟! اما اينجا يه چيزي هست كه همه چيو تغيير ميده و شده يه نقطه

نوراني تو دل اين ملكه تنها و خسته و اون وجود شاهزاده اي ، تو ديار عاشقي كه

ملكه فقط و فقط به اميد رسيدن به اون ساعتها و روزها منتظره و تمام درد و رنج و

اشكشو ميون تموم تاراي نخ هاي رنگي مي زاره و رو يك تابلو كوچيك مي بافه تا يه

روز ، يه روز كه دوباره خورشيد عشق بتابه ، تقديم كنه به شاهزاده روياييش...

تابلويي كه كوچيكه و بچه گونه ؛ تابلويي كه واسه شاهزاده ارزشش خيلي كمه اما

ملكه اونو داره با نخ هاي دلش مي بافه ؛ يه تابلو رنگي با يه دنياي سفيد كودكانه ؛

دنياي پاك و صادق بچه ها ؛ دنياي به دور از رنگ و رياي آدم بزرگا ؛ چيزي كه هر روز

دونه دونه اشك ملكه روش ميچكه...شاهزاده ی من... فرشته ی من ... عشق

جاوداني من ...چقدر حالا مي فهمم كه بيشتر از اونچه فكر مي كردم دوستت

دارم ...حالا مي فهمم كه دستات ، چشمات ، نفسات، ... همه و همه تنها دليله برا

نفس كشيدن من...حالا مي فهمم كه تپشاي قلبت تنها چيزيه كه باعث ميشه قلب

من بتپه...مي دوني من مثل چي مي مونم ؟ مثل سنگاي ته يه چاه عميق ؛ و تو

عين مهتاب كه هر شب تو رو از ته چاه ميبينم اما هر كاري مي كنم نمي تونم حتي

نميتونم دستمو از چاه بيرون بيارم چه برسه به اينكه بخوام دست ماهو بگيرم و

آسموني بشم ... تنها دل خوشي من شده همين كه شب به شب عكس ماهو تو

آب چاه ببينم و به زمين و زمان قسم بدم كه مبادا تلنگري به آب بزنن و نقش معشوق

زيبای منو خراب كنن !!!   شاهزاده ی من ... کی به داد قلبم میرسی ؟

 




نگارش در سه شنبه 22 دی 1388برچسب:, ساعت 12:29 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

نمیتوانم عهد کنم که تغییر نخواهم کرد

 

 

نمیتوانم عهد کنم که خلقیات متفاوت نخواهم داشت

 

 

نمیـوانم عهد کنم گاهی احساسات تو را جریحه دار نخواهم کرد

 

 

نمیـوانم عهد کنم که آشفته نخواهم شد

 

 

نمیتوانم عهد کنم که همواره قوی خواهم بود

 

 

نمیتوانم عهد کنم که قصوری نخواهم کرد

 

 

امـــــــــــــــــــــــــا....

میتوانم عهد کنم که همواره پشتیبان تو خواهم بود

 

 

میتوانم عهد کنم که افکار و احساستم را با تو سهیم خواهم شد

 

 

میتوانم عهد کنم که تو را آزاد خواهم گذارد تا خودت باشی

 

 

میتوانم عهد کنم که هر کاری بکنی درکت خواهم کرد

 

 

میتوانم عهد کنم که با تو کاملا صادق خواهم بود

 

 

میتوانم عهد کنم که با تو خواهم گریست و خواهم خندید

 

 

میتوانم عهد کنم که کمکت خواهم کرد به هدفهایت برسی

 

 

امـــــــــــــــــــــــــــــــا....

 

 

بیش از همه میتوانم عهد کنم که 

دوســـــــــــــتت خواهم داشـت

 




نگارش در سه شنبه 11 دی 1388برچسب:, ساعت 23:10 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

وای که این ثانیه ها چقدر بیقرار شده اند! دیشب آسمان گرفته بود و بغض فروخورده اش را شکست ؛ تو

که نیستــی حتی آسمان هم دلتنگ می شود . تو که نیستــــی گلهای باغچه هم زحمت شکفتن را به

 خودشان نمی دهند .

در رؤیاهایم تو را مـــــی بینم ؛ تو را احساس مـــــی کنم ؛ در رویا هایم عطـــر وجود تو جــــاودانه است .

می خواهمت با تمام وجود . بی تو مثل ماهی کوچکی هستم که از آب بیرون افتاده و در کنار ساحل آرام

 آرام جان مـــی دهد . وقتی آهنگ دلنشین صدایت در گوشم می پیچد ، احساس می کنم که همه چیز

زیباست . در دلم هیچ نمی ماند جز اندوه تلخی که وقت جدا شدن از تو تمام وجودم را در برمـــی گیرد و

هر لحظه مرا در خود می فشارد ؛ قلب کوچکم تاب اینهمه اندوه را نمی آورد ؛ نفسم به شماره می افتد

و درد در قلبم می پیچد. تو به من بگو با این قلب کوچک بیقرار چکنم ؟؟؟!!!

 




نگارش در سه شنبه 10 دی 1388برچسب:, ساعت 1:2 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



     افشین

از اون جائی که داریم به روزهای قشنگی نزدیک می شیم که برای منو بانو خاطره انگیزه

ترجیح دادم خیلی خلاصه خاطره ای رو تعریف کنم که برای من به یادموندنیه

جریان از این قراره بود که یه روز که منو بانو داشتیم از علایق خودمون می گفتیم ، رسیدیم به غذاها

که چی دوست داریم و چی دوست نداریم

بانو می گفت من اینو دوست دارمو ؛ اونو دوست ندارمو ؛ از این حرفا که نوبت به گفتن علایق اینجانب رسید

منم شروع کردم از تعریف کردن و به بانو گفتم من خیلی خورشت مرغ رو دوست دارم

بانو هم با همون مهربونی همیشگی گفت : باشه افشینم هر روز برات خورشت مرغ درست میکنم

من از یه طرف از حرف بانو خوشحال از یه طرفم شیطونیم گل کرد و چشمم برقی زد و گفتم :

بانو اگه هر روز مرغ بخورم ، خودمم شبیه مرغ میشمــــــــــا

باز بانو با همون متانت همیشگی و خاص خودش گفت : نترس افشینم ، تو جیکوی منی

جیکوها مرغ نمیشن ( آخه من از بس جیک جیک میکنم بانو به من میگه جیکو  )

منو بگو ؛ هم خندم گرفته بود ، هم اینکه بدجوری کم آورده بودم

اما در عوض همیشه این خاطره تو ذهنم نقش بست و همیشه جیکوی بانو هستم

خب از خاطره بگذریم شرمنده هستم که نتونستم به شما دوستان سر بزنم

چون مشغول امتحانات هستم

همه ی پیام های شما عزیزان رو خوندم و حتماً حتماً به شما سر میزنم

بد نیست این تصویر افشاگرانه رو هم ببینید که بنده چطور دور از چشم بانو ، اتاقم رو به بهانه درس خوندن

این روز انداختم که مشاهده می فرمائید

از این حرفا هم بگذریم یادتون هست قرار بود آخر هر ماه مطالب وبلاگمون رو به صورت فایل وُرد

برای شما عزیزان تهیه کنیم تا شما راحت بتونید دانلود کنید ؟

می بینید چقدر زود روزها ، ماه ها و سال ها در گذرند ؟ عمرمون در گذره ...

خب مثل اینکه آماده شد تا من این همه جیک جیک کردم مطالب این ماه وبلاگم آپلود شد و الان لینکشو براتون میذارم

حالا برای دانلود آرشیو مطالب آذرماه به روی لینک زیر کلیک راست کنید

و گزینه ی save Target as رو کلیک کنید

:: دانلود مطالب دی ماه 88 ::

***

خب ، اینم از این ؛ آها داشت یادم میرفت به عنوان آخرین جیک جیک بگم که

به زودی بعد از امتحانات من ، شاهد تغییرات و امکانات جدیدی در وبلاگ خواهیم بود که در حال آماده شدنه

همونطور که می دونید وبلاگ ما از روز تولدش تا حالا خیلی رشد کرده و پــُـر بار تر شده

دیگه عرضی نیست ، جز اینکه همگی شاد و خرّم باشید

 




نگارش در پنج شنبه 30 دی 1388برچسب:, ساعت 23:2 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



    افشین

« تو » را همین گونه که هستی

« دوست دارم » !!

وجودت ، شیرینی خاصی به لـحظه هایمان می دهد !!

آسوده باش محبوب من !!

من خریدار اخم های تو نیز هستم ...

 

محبوب من !!

با تو که قدم می زنم

همه جای این سرزمین را

بهشت می بینم !!

 

شب ها که همه می خوابند

تازه دیوانگی من بیدار می شود !!

 

بیا کمی قدم بزنیم !

چیزی نمی شود !

فقط کمی دیوانگی مان بیشتر می شود !!

 

ساعت ، یک نیمه شب است !!

"و آنگاه ما بخاطر همه ی ستارگانی که برای هم شمرده و چیده ایم

به رؤیـــا رفته ایم" ... !!

 




نگارش در پنج شنبه 17 دی 1388برچسب:, ساعت 9:5 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



امشب در میان صدها صفحه و هزاران خط به دنبال واژه هائی گشتم که

برازنده ی شکوه وجودت باشند

تماشا کن که از دوری ات چگونه

ژاله های روی گلبرگ باغچه به روی خاک می گریند

اشک من نیز ...

در دل من چیزی است شبیه یک بیشه ی نور

مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم كه دلم می خواهد

بدوم تا ته دشت

بروم تا سر كوه

آن دورها آوائی است كه مرا می خواند ...

الحاقیه : خیلی وقتا دوست داشتم مطالب یه وبلاگ رو مطالعه کنم

اما اون زمان یا وقتش رو نداشتم یا حوصله نداشتم ، شاید شما هم مثل من باشین

اما با این امکان  وبلاگ ما ، شما از این به بعد ؛ میتونید به راحتی آخر هر ماه

مطالب وبلاگ ما رو که به صورت فایل وُرد تهیه میشه رو

دانلود کنید و سر فرصت بخونید

 برای دانلود آرشیو مطالب آذرماه به روی لینک زیر کلیک راست کنید

و گزینه ی save Target as را کلیک کنید

دانلود:: دانلود مطالب آذر 88 ::

شاد و خرّم باشید




نگارش در پنج شنبه 7 دی 1388برچسب:, ساعت 12:31 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->

.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.




Digital Clock - Status Bar