آرزوها



 

وقتی که هستی ، گلبرگ های احساسم لطیف تر از یاس می شود .

، دستهای نوازش نسیم با حضور من و تو کوتاه می شود .

، ماه نورانی است و آب چشمه ها زلال .

، پرواز قاصدک ها در اوج آسمان چقدر تماشائی می شود !

، آواز پرنده ها چقدر دلنشین است !

، شعرهایم به رنگ عشق در می آید .

، لحظه هایم بوی مهربانی به خود می گیرد .

، نبض قلبم آرامشی می یابد ناپیدا .

، شبهای من بیقرار مهتاب می شود .

، خواب آرزوهای فراموش شده ام را می بینم .

، حتی در شبهای تیره هم آفتابی می شوم .

اما وقتی از من دور می شوی ، تازه می فهمم که اینها فقط یک خیال است .

چه ساده ! چه کودکانه !

 




نگارش در سه شنبه 30 شهريور 1388برچسب:, ساعت 22:36 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

کارنامه ام پر از تقلب گناه ،

خط خطی سیاه

هیچوقت درسخوان نبوده ام ولی

 همیشه سعی کرده ام که در کلاس درس تو

 دفتر مشق ساده ام ، پر از صد آفرین شود

 راستی دو روز قبل

سر زده به کارنامه ی دل امید ،

 همکلاسی من ، سر زدی

ولی چرا به خانه ی حقیر قلب من نیامدی !

 رد شدم !

 قبول می کنم  

ولی به من بگو ، کی مرا قبول می کنی ؟

 نا امید نیستم ولی به خاطر خدا

 از کنار نمره های زیر ده عبور کن 

خانه ی دل مرا پر از سرور کن

...

پ.ن : میدونم که در این بهار قرآن ، زمانی که باران بخشش ات شروع به باریدن می کنه ،

  تو آنقدر با مرامی که قبولمان می کنی و نام ما را هم در دفتر عشقت تبت می کنی

..

خدای خوبم !

 نمیدانم این لباس سیاه گناه را چه کسی به تنم کرد !

 نمیدانم این چرتکه ی چرت خطا را کی به دستم داد !

 نمیدانم کدام دست پلید تو را از من دور کرد !

 میخواهم اگر اجازه بدی ، در این ایام اجابت ، از جریان زلال توبه بنوشم و به

 عافیت برسم .

 میخواهم دانه دانه خواهش بکارم و بغل بغل بخشش بچینم .

 در این لحظه های ناب نیایش ، می خواهم « دعای سحر » سر بکشم و دست

 « ربنا » را ببوسم .میدانم که اگر زخمهای قلبم را تو ببندی ، التیام آنها حتمی است .

 میخواهم زیر باران رحمتت خیس بشم ؛ و در دریای بیکران کرمت غرق .

 اجازه هست  ؟!

 




نگارش در سه شنبه 22 شهريور 1388برچسب:, ساعت 1:8 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

 

 

خوابهايم را با اشك آذین می بندم . اینجا خانه ی شقایق برای حضور پروانه ها در شور و اشتیاق نیست .

  این آسمان بین كدامیک از شبهایت گم شده که نمی توانم حتی ستاره ات باشم ؟ بگو از کدام ارکیده

به تو نگاه کنم که در وادی احساست برایم اشک بریزی . من از  تبار نیلوفران کبود با گامهائی به نرمی

لبخند به سویت گام بر میدارم اما تو ... ! باور نداری ترنم آبی این سکوت روی لبهایم نشانه ی همین

فاصله هاست  ؟! فاصله هائی که اگر نبودند ، ... عاشقت نمی شدم !

 




نگارش در سه شنبه 10 شهريور 1388برچسب:, ساعت 1:0 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

كاش مي دانستي

چشم هايم  زشكوفايي عشق تو فقط مي خواند

كاش مي دانستي

عشق من معجزه نيست

عشق من رنگ حقيقت دارد

اشك هايم به تمناي نگاه تو فقط مي بارد

كاش مي دانستي

دختري هست كه احساس تو را مي فهمد

دختري از تب عشق تو دلش مي گيرد

دختري از غمت امشب به خدا مي ميرد

كاش مي دانستي

تو فقط مال مني

تو فقط مال همين قلب پر احساس مني

شب من با تو سحر خواهد شد

تو نمي داني من

چه قدر عشق تو را مي خواهم

تو صدا كن من را

كه پر از رويش يك ياس شوم

تو بخوان تا همه احساس شوم

كاش مي دانستي

شعرهاي دل من پيش نگاه تو به خاك افتاده است

به سرم داد بزن

تا بدانم كه حقيقت داري

تا بدانم كه به جز عشق تو اين قلب ندارد كاري

باز هم اين همه عشق

اين همه عشق براي دل تو ناچيز است

آسمان را به زمين وصل كنم؟

يا زمين را همه لبريز ز سر سبزي يك فصل كنم؟

من به اعجاز دو چشمان تو ايمان دارم

به خدا ،  گر تو نباشي روزی ،

بي تو من يك بغل احساس پريشان دارم !!!

 




نگارش در سه شنبه 1 شهريور 1388برچسب:, ساعت 23:38 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



شب بخیر ای آخرین امید من

نذار تاریکی تو قلبت بشینه

چشاتو به روی شهر شب ببند

تا چشای کوچیکت خواب ببینه

می دونم خواب ستاره می بینی

خنده هات برای من غریبه نیست

با مداد نقره ای رو تن ماه ، همه ی آرزوهاتو بنویس

غروبا تو سرزمین خواب تو ، بوی تنهائی و غربت نمیاد

توی کوچه های سبز اون به جز ، صدای پای محبت نمیاد

فرصت موندن تو شهر خواب کمه

دلت رو به آسمون گره بزن

پا بذار تو جاده های کهکشون

شب بخیر ای آخرین امید من

..

شاعر : نیلوفر لاری پور

الحاقیه : برای آرامش تمام شب های بی قراریت




نگارش در پنج شنبه 24 شهريور 1388برچسب:, ساعت 12:51 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

..

اینجا برای از تو نوشتن ، هوا کم است

دنیـــا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من ، نه اینکه مرا شکل تازه نیست !!!

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی کفاف نیست

در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزل های من شود

چیزی شبیه «عطر حضور شما» کم است

گاهی تو را کنار خود احساس میکنم

اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست

آیا هنوز آمدنت را بها کم است ؟

***

سلام همراهان همیشگی ما

برای دوستانی که به تازگی به ما سر میزنن این نکته رو بگیم که من و پروانه خانوم

بعد از گذشت هر چند ماه ، تصمیم میگیریم که

بخش ها و سایت های جدیدتری رو به وبلاگمون اضافی کنیم

امروز هم تصمیم گرفتیم تا چهار سایت جدید رو به بخش های وبلاگمون اضافه کنیم

که در زیر مشاهده می فرمائید :

اولین سایت ، سایت پر محتوائی هست به نام دنیای دانلود ام لاس که در این سایت

شما میتونید تمام نیازمندی های خودتون رو به دست بیارین

برای ورود به این سایت اینجا رو کلیک کنید

***

دومین سایتی رو که در نظر گرفتیم مربوط میشه به فرکانس های شبکه های ماهواره ای

اون دسته از دوستانی که دنبال فرکانس جدید کانالهای مورد علاقه شون هستن

این سایت خیلی براشون مفید خواهد بود

برای ورود به این سایت اینجا رو کلیک کنید

***

و همینطور در بخش «ابزار وبلاگ نویسی» وبلاگ ما دو سایت جدید رو اضافه کردیم

به نامهای «خدمات وبلاگ نویسان » و «جدیدترین کدهای جاوا» که امیدواریم مفید باشه

برای ورود به این سایت ها فقط کافیه روی اسمشون کلیک کنید

تا آپ بعدی که همراه میشیم با کلام عاشقانه و اعجاز گونه پروانه خانوم ، شما رو به خدا میسپارم

 




نگارش در پنج شنبه 19 شهريور 1388برچسب:, ساعت 9:11 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



درود دوست من

من و بانو ( پروانه خانوم ) لازمه برای دوستانی که تازه به جمع ما پیوستن این توضیح رو بدیم که

وبلاگ ما دارای موضوعات متنوعی مثل دل نوشته هامون ، آسمون آرزوهامون

سخنی با خودم ، حرفای خودمونی ، میدان شادی و داستان هست که

به تدریج توسط من و بانو هر هفته به روز میشن

امروز یکجا ؛ با هم دیگه چندتا از این بخش ها رو به روز کردم که امیدوارم مفید باشه و لذت ببرین

..

این حرف رو هم دوست دارم الان رک و راست بزنم ، این مدت که به وبلاگ های متفاوتی سر زدم

متوجه این موضوع شدم که دوست دارم شما هم احیاناً اگر مثل من نمی دونید این نکته رو هم در نظر بگیرید

همه ما حق داریم به هر وبلاگی که دوس داریم بریم و سر بزنیم ، در این شکی نیست ، اما

حتی اگه ما به وبلاگ شما نیومدیم نظر بذاریم تا از طریق آدرسی که برای شما گذاشتیم ، شما هم به من سر بزنید

این دلیل نمیشه چون ما این کار رو نکردیم ، شما هم نیای !!!

« همیشه داشتن بازدید کننده ی زیاد حُسن یه وبلاگ نیست »

روی سخنم با اون دوستانی هست که ما رو لینک کردن و به اصطلاح تبادل لینک داریم

شما اگر واقعاً دوست داری به دیدن ما بیای ، لینک وبلاگ ما بین لینک دوستان شما هست و راحت میتونی بیای

و حتی با اومدنت ما رو شرمنده خودت میکنی که به هر دلیلی نتونستیم بهت سر بزنیم

در عین حال شما با این کار به ما درس دوستی ، بزرگی و معرفت میدی

اگرم دوست نداری بیای ، این حق من و شماست که انتخاب کنیم «کجاها بریم» یا «کجاها نریم»

پس خواهشاً کسی از اینجور حرفا که «چون تو نیومدی منم نیومدم» یا اینکه «آدرس وبلاگت رو نداشتم نیومدم و ...» رو

به دوستای خودش نزنه که به دور از انصافه

چقدر زیبا میشه وقتی تو این محیط مجازی بین ما دوستی و صمیمیت باشه

و احتمالاً اگه کسی به مشکلی برخورد و در توان ما بود بتونیم مشکلش رو حل کنیم

ببخشید ، نمیخواستم اینقدر طولانی بشه

..

برای کلام آخر امروزم متنی رو در نظر گرفتم که از بین آرشیوی که سالهاست دارمش پیداش کردم

به امید خدا تا آپ بعدی که مهمان پروانه خانوم خواهیم بود شما رو به خدا می سپارم

ساعات خوشی رو براتون آرزو میکنم.

 

تقدیم به پروانه ی مهربانم که اگرچه اونجور که باید نمیتونم با واژه ها و کلامم ازش قدردانی کنم

اما از صمیم قلبم عاشقش هستم و بــــــــــــــــــــی نهایت برام ارزشمنده

« تو » اگر لب تر کنی

دیر یا زود

بارانی ام را می پوشم

و به دیدن باران های تمام روزهای هفته از سال نیامده می روم ...

به خاطر « تو » ، مخاطب

دیر یا زود

آسمان را جواب می کنم

دریا را خراب

تو فقط لب تر کن !!

آه ، چه قدر خوبم من در این ساعت خوابیده

چه قدر خوبم

وقتی که می گویی

مراقب دختری که ته آیینه ات شاعر می شود باش

چه قدر خوبم

وقتی که هر چند بی بروز ، بی واژه ، بی اتفاق ...

اما هستی !!

سبز و ساده و آرام ...

می نشینی و از خورشید عریان دوشنبه ها حرف می زنی

که ترس از سفر ، کبودش می کند

و از هلال ماهی

که در آئینه ام کاشته ام

و ناشنیده می دانی

هر سال زمستان پر از عطر بابونه می شود

نگاهم می کنی

دهانم طعم « آبی » می گیرد

نگاهم می کنی

آسمان « بنفش » می شود ...

بنفشه می بارد

دریا طعم « نارنج » می گیرد

نارنجی می شود !!

نگاهم می کنی

ساعت بیدار می شود

عقربه ها راه می افتند

به هشتاد می رسند !!

نگاه تو روی نت سی قفل می کند

نگاه من کلید سُل می شود

قفل را باز می کند

آه ، چه قدر خوبم ...

وقتی که بی بروز ، بی واژه ، بی اتفاق

اما هستی




نگارش در پنج شنبه 5 شهريور 1388برچسب:, ساعت 6:22 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



«افشاگری»

بانـــــــو !!! آبرومون رفت ...

( تصویری از من و بانو در مراسم ازدواجمون )

***

بی بی خانوم هنوز باید چندتا دیگه از موانع رو برداریم ؟

***

قلقلک ممنوع !

هـــای مستر !!! هـــای حاجی !!!

پلیز ویت ، صبر کن جون مادرت ؛ من جا موندم ، خالی نرو

***

«شرح در عکس»

***

«بدون شرح»

***

خب دیگه دنبال چی هستی ؟ تموم شد  

کم بود ؟ خب مزه اش به همین کم بودنشه  




نگارش در پنج شنبه 5 شهريور 1388برچسب:, ساعت 5:56 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



پیرزنی 91 ساله بعد از یک زندگی شرافتمندانه چشم از جهان فرو بست . وقتی خدا را ملاقات کرد از خدا چیزهایی پرسید که همواره دانستن آنها باعث آزارش شده بود

مگر غیر از این است که تو خالق بشر هستی ؟ مگر غیر از این است که همه را یکسان و برابر آفریدی ؟ پس چرا مردم با هم رفتار بدی دارند ؟
خدا جواب داد : « هر انسانی که وارد زندگی تان می شود درسی را به شما می آموزد و با این درسهاست که چیزهای مختلفی از زندگی ، مردم و ارتباطات اجتماعی فرا می گیرید . » ؛

پیرزن کاملاً گیج شده بود ، پس خدا شروع به
: شکافتن مسئله نمود

وقتی شخصی به تو « دروغ » می گوید به تو می آموزد که « حقیقت » همیشه آنگونه نیست که
: وانمود می کنند ، پس تو میفهمی که

" صداقت همیشه آشکار نیست "
اگر میخواهی از درون قلبهایشان مطلع شوی باید نقابهایی را که زده اند کنار بزنی و ماسک خودت را هم برداری و اجازه دهی تا مردم خود ِ واقعی تو را ببینند ؛

وقتی کسی از تو چیزی می دزدد به تو می آموزد
: که

هیچ چیز همیشگی نیست و اینکه همیشه قدر داشته هایت را بدان و از آنها نهایت استفاده را ببر ، چرا که ممکن است روزی آنها را از دست بدهی «« حتی اگر این داشتنی ، یک دوست خوب یا پدر و مادر و یا عزیزترین شخص زندگیت باشد . چرا که فقط امروز آنها در کنار تو هستند و باید قدر آنها را بدانی . »» ؛

وقتی کسی به زندگیت لطمه و خسارتی وارد می
: کند به تو می فهماند که

پیمانهای انسای ترد و شکننده هستند . پس محافظت و مراقبت از جسم و روحت بهترین کار ممکن است که می توانی انجام دهی ؛

وقتی کسی « قلب » تو را « شکست » به تو می آموزد که دوست داشتن همیشه این معنی را نمیدهد که شخص مقابل هم تو را دوست داشته باشد . اما با این وجود به عشق « پشت نکن » چون وقتی شخص مناسب را یافتی ، آرامش و لذتی را که او همراه خود می آورد تمام سختی های گذشته ات را مبدّل به نیک فرجامی خواهد کرد ؛

وقتی کسی با تو دشمنی کرد به تو می آموزد که هر کسی ممکن است اشتباه کند . در این لحظه بهترین کاری که می توانی انجام دهی این است که آن شخص را عفو کنی ؛
""بخشیدن کسانی که باعث آزار شما می شوند مشکلترین کاری است که میتوان انجام داد ""

وقتی کسی را که دوست داشتی به تو « خیانت » می کند ، به تو می آموزد تا مقاوم بودن در برابر وسوسه ها بزرگترین معضل بشر است ؛
"" در برابر وسوسه ها مقاوم باشید که اگر به این مهم عمل نمایید پاداشتان را می گیرید ""
 

از ته دل آرزو کن تا رویاهایت به واقعیت بپیوندد . این اصلاً مهم نیست که خواسته هایت چقدر بزرگ باشند . به موفقیت هایت بیندیش اما هرگز اجازه نده تا وسواس فکری بر اهدافت پیروز گردد . فکر های منفی را در تله مثبت اندیشی نابود کن ؛


پیرزن که تا این لحظه محو صحبت های خدا بود نگران این مسئله شد که هیچ درسی توسط
!! انسانهای خوب به بشر داده نمی شود

خدا گفت : « ظرفیت بشر برای دوست داشتن ، بزرگترین هدیه من به بشر است . هر عملی که از عشق سر می زند نیز به تو درسی می آموزد . » ؛

کنجکاوی پیرزن بیشتر شده بود که خدا شروع کرد
: به توضیح دادن

وقتی کسی به تو عشق می ورزد به تو می آموزد که عشق ، مهربانی ، فروتنی ، صداقت ، حسن نیست ، و بخشش می تواند هر نوع شر و بدی را خنثی نماید ؛
در برابر هر عمل خیر ، عمل شــرّی نیز وجود دارد ، این تنها بشر است که اختیار کنترل و برقراری توازن بین اعمال نیک و بد را دارد ؛

وقتی در زندگی کسی وارد می شوید ، ببینید می خواهید چه درسی به او بدهید !! دوست دارید « معلم عشق » باشید یا « معلم بدی » ؟ و وقتی با زندگی دنیوی وداع گفتید ، برای من « نیکی » به ارمغان می آورید یا « شر و بدی » ؟ برای خود راحتی بیشتر فراهم می سازید یا درد و عذابی سخت ؟

" شادی بیشتر یا غم بیشتر ؟ "

دوستان ؛ در همۀ ما « قدرت کنترل خوبی و بدی » به ودیعه گذاشته شده است ، پس از این قدرت خدادادی ، خردمندانه بهره بگیریم . برای شمایی که خواننده این مطلب هستید در جهان مقدار اندکی بدی و مقدار فراوانی خوبی یافت می شود . شما کدام یک را انتخاب می کنید !؟


 




نگارش در پنج شنبه 5 شهريور 1388برچسب:, ساعت 5:48 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

..

تو حضور مبهم پنجره ها ، روبروم دیوارای آجریه

خورشید روشن فردا مال تو ، سهم من شبای خاکستریه

توی این دلواپسی های مدام ، جز ترانه های زخمی چی دارم

وقتی حتی تو برام غریبه ای ، سر رو شونه های بارون میذارم

اسم ِ تو برای من مقدسه ، تا نفس تو سینه پر پر میزنه

باورم کن که فقط باور تو ، میتونه قفل قفس رو بشکنه

منمــــو یه آسمــــون بی دریغ ، منمــــو یه کوله راه ناگذیر

ای ستــــــــاره ی شبـــــــای مشرقی ، پر پرواز منــــو ازم نگـــیر

..

شاعر : نیلوفـــر لاری پور




نگارش در پنج شنبه 5 شهريور 1388برچسب:, ساعت 5:44 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->

.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.




Digital Clock - Status Bar