آرزوها



ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب...


نگارش در شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 11:10 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

بـــویِ صـبــح مــی‌ دهــی

و گـنـجـشــک‌ هـــا در خــنــده‌ هــایـت پـــرواز مـی‌ کــنــنــد ؛

حـســودی‌ ام مـی‌ شــود بــه خــیــابــان‌ها و درخت‌هایی

که هر صبح بدرقه‌ات می‌کــنــنـد

حـسـودی‌ ام مـی‌ شــود به شـعــرهــا و تــرانـه‌ هـایی کـه مـی‌ خـوانی

خوش به حال کـلمـاتی کــه در ذهـن تــو زنــدگــی مـی‌کـنـنــد ؛

دلــــم می‌خواهد

یک‌ بــــار دیـگــر شعر را

خیــابــــان را

تمـــــام شــهــــر را

بــــا کـــودک ِ مهربـــان دسـت‌ هــایــت

از اول

قـــــدم بزنـــم . . .


نایت اسکین

 




نگارش در دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 9:13 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

 

جغــرافیــای كــوچــک مــن

بــازوان تــوســت !

ای كــاش تنــگ‌تــر شــود ،

ایــن ســرزمیــن مــن . . .

نایت اسکین

تقدیم به پروانه ی عزیزم

 




نگارش در جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 1:16 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

پاییز حال خوشی ندارد!

سرفه ها ، امان پنجره را بریده اند

شعرهایم ، حالت تهوع دارند و نامه هایم به دست كسی نمی رسد.

پای پنجره ، نفس عمیق می كشم

به پاییز بوخور می زنم!

چشم پنجره را می بندم

در گوش درخته پنبه می تپانم!

تا صدای تبر را نشنود.

باید تا قبل از غروب به رختخواب بروم

شعرهایم بدجوری تب كرده اند!

..

"فرهاد پاک سرشت"



 

» پی نوشت : من که هیچ ؛ شعرهام هم دیگر تاب و توانی ندارند !

 

 




نگارش در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 1:45 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

پروانه ها آزادند

و

پروانۀ دلم

بی تو

بر دیوار سینه ام

سنجاق است!



تقدیم به شما بزرگوار !..

 




نگارش در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, ساعت 22:16 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

این عصرهای بهاری ؛

عجـیب بـوی ِ نـفس هـای ِ تـو را می دهـد ...!

گـوئـی تـو اتـفاق می افـتی و « مـن » دچـار می شـوم

تـمام « مــن » دارد « تـــو » می شـود

بـاور مـی کنـی ؟




نگارش در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:بهار , نفس , منو تو, ساعت 14:23 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



عاشقان گیاهانند

سبز می شوند

برگ می دهند

سایه ای دارند گاهی

که می رویند

می میرند

سبز می شوند

می ریزند


باران که می بارد چتر نمی خواهند ...

زمستان ها

بی کلاه و پالتو نپوشیده

می ایستند روی در روی و نگاه و برف

چشم در چشم یخبندان

بی شرمساری اندام برهنه شان از برگ ...



عاشقان گیاهانند

که ریشه هایشان فرو رفته است

در کف دست من

در استخوان کتف تو

در جمجمه شکسته من ...



و این خاطرات من و توست

که توت می شود یک روز ؛

انار می شود گاهی ؛

که دیروز انگور شده بود ؛

که فردا زیتون و ...

...


...
...

 

 




نگارش در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, ساعت 9:37 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 40 صفحه بعد

.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.




Digital Clock - Status Bar