آرزوها



اومدی مثل یه رؤیـــا ، تو شبـــای بی ستـــاره ام

نرو دیـــگه « مـــاه روشن » ، تا ابد بمـــون کنـــارم

تو شدی دار و ندارم ، شدی مرحم واسه دردام

به تمــاشـــات که نشستم ، شده بودی همه دنیــــام

مثه دریـــا با صراحت ، منو از غصه بـُـریدی

عـُــمر غم رسید به آخـــر ، تا که « بـــی پــــروا » رسیدی

تو یه « نـــاجـــــــی » عزیزی ، که خدا اونـــو به من داد

اینــــو یه حس حقیقی ، تو دلم میکنه فریــــــــــــــاد

 

 




نگارش در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, ساعت 16:45 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



یه دل میگه برم برم ، یه دلم میگه نرم نرم

طاقت نداره دلم دلم ، بی تو چه کنم ؟

پیش ِ عشقی زیبـــا زیبـــا ، خیلی کوچیکه دنیـــا دنیـــا

با یاد ِ توأم هرجا هرجا ، ترکت نکنم

سلطان ِ قلبم تو هستی تو هستی ، دروازه های دلم را شکستی

پیمان یاری به قلبم تو بستی ، با من پیوستی

اکنون اگر از تو دورم به هر جا

بر یار دیگر نبندم دلم را

سرشارم از آرزو و تمنــّـا ای یار زیبا ...

 




نگارش در پنج شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, ساعت 22:59 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



همین که هستی

 همین که لابلای کلماتم نَفَس میکشی

 راه میروی

در آغوشم میگیری

 همین که پناه ِ واژه هایم شده ای

 همین که سایه ات هست

 همین که کلماتم از بی "تو"یی یتیم نشده اند

 کافی‌ست برای یک عمر آرامش من؛

 توباش

 حتی همین قدر دور

حتی همین قدر دست نیافتنی

 

 




نگارش در پنج شنبه 13 تير 1390برچسب:, ساعت 7:30 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد

انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد

تا وقتی که در وا میشه لحظۀ دیدن میرسه

هر چی که جاده ست رو زمین به سینۀ من میرسه

ای که توئی همه کسم بی تو میگیره نفسم

اگه تو رو داشته باشم به هر چی می خوام میرسم

وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم ؟

گل های خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم ؟

دست کبوترای عشق واسه کی دونه بپاشه ؟

مگه تن ِ من میتونه بدون تو زنده باشه ؟

ای که توئی همه کسم بی تو میگیره نفسم

..

شاعر : اردلان سرافراز

 




نگارش در چهار شنبه 22 فروردين 1390برچسب:, ساعت 12:46 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

امشب انگار خون ِ تازه ای تو رگهای منه

یکی از عمق سکوتم داره فریاد میزنه

منو از جاده نترسون ، نگو که فاصله مون

صدتا کفش سُربی و صدتا عصای آهنه

تو سرم افتاده امشب ، هوس قدم زدن

رد شدن از دل آتیش ، توی چشم بهم زدن

پا به پای سیم گیتار ، خوندن از گذشته ها

تو هوای روشن و پاک ، ترانه دم زدن

نازنین فقط توی همین نفس ، با من باش

بگو هستی که برم ، به این قفس با من باش

گوش بده نبض ترانه تنها با تو میزنه

بی بی ترانه هام توئی و بس ، با من باش

بیا امشب از حصار هر بهانه رد بشیم

لهجه ی ناب و زلال این شبو بلد بشیم

ما دو تا رودخونه ایم ، تو دریا می رسیم به هم

نکنه طعمه ی دیوارای سرد ِ سد بشیم

ولی انگار که دارم با خودم حرف می زنم

نازنینم تو کجائی ؟ صداتو نمی شنوم

نگاه کن فقط یه سایه پا به پای من میاد

سایه طعنه می زنه ، تنها رفیق تو منم

..

 » به زودی پروانگی ها به آدرسی جدید در بلاگفا منتقل خواهد شد ...

 




نگارش در یک شنبه 12 اسفند 1389برچسب:, ساعت 23:13 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

همین که می نویسم و به واژه میکشم تو رو

دوباره بار غم میشینه روی شونه های من

همین که میشکفی مثه یه گل میون دفترم

دوباره گرمی لبات ، دوباره گونه های من

همین که میری از دلم

قرار آخرم میشی

دوباره زخم می خورم ، دوباره باورم میشی

همیشه کم میارمت ، همیشه کم میارمت

نمیشه که ندارمت 

..

شاعر : کامران رسول زاده

تقدیم به عشق آغازینمان

 




نگارش در یک شنبه 8 اسفند 1389برچسب:, ساعت 20:39 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

نسیم همچنان در آرزوی دیدن رنگین کمان است

من ، همچنان مشغول سرودن شعرهایم .

کلاغ ، همجنان مشتاق خواننده شدن

خورشید هم میل به طلوع دارد .

آفتابگردان ، در انتظار اوست ، آرزوها در آرزوی برآورده شدن

لاک پشت در رؤیای قهرمانی .

گویــــا تو ، همچنان می خندی

و من ؛

همچنـــان مشغول سرودن شعرهایم هستم . . .

 




نگارش در یک شنبه 29 بهمن 1389برچسب:, ساعت 23:43 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

« دوستت دارم »

صد بار نوشتم

پاک کردم

دوباره نوشتم

سودی نداشت ...

خوبیت را ، مهربانیت را ، صداقتت را ، عشقت را

نه میتوان نوشت ، نه میتوان سرود

حال ... اینک

نه میدانم چه بگویم

نه میدانم چه بنویسم

فقط میدانم که

«دوستت دارم»  

آری

دوستت دارم ٬ نه برای امروز

بلکه تا هميشه ی عـُــمرم

 

 




نگارش در یک شنبه 18 بهمن 1389برچسب:, ساعت 13:13 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

 

دلم گرفته برايت... مگر نمی دانی !

چرا برای‌ دلم يك غزل نمی‌خوانی؟

غزل بخوان كه بميرد ميان سينه من

غم سكوت خيابان - غمی‌ كه می‌دانی‌-

و بغض پنجره بشكن، ببين چه كرده غمت

به اين دو وادی‌ وحشت، دو چشم بارانی‌

بيا غزل به فدايت! درانتظار توام

بيا صفای‌ تبستان! تب زمستانی‌!

ببر مرا به نگاهي، ببر مرا گم كن

نشان نمانده برايم... خودت كه می‌دانی‌

بيا كه پر زند از دل به موج چشمانت

كلاغ شب زده يعنی‌ غم پريشانی‌

و باورت بكند بار ديگر اين دل من

- دل شكسته‌ی‌ ساده....مگر نمي داني ؟!

 




نگارش در یک شنبه 29 دی 1389برچسب:, ساعت 1:19 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

 

 

براي تو مي نويسم :

 چشمانم براي اين آمده اند تا تو را تماشا كنند. لبانم براي اين آمده اند تا نام تو را فرياد كنند.

 دستهايم براي اين آمده اند تا به دور تو حلقه شوند. قدمهایم براي اين آمده اند كه به سوي

 تو بشتابند. قلب من براي اين آمده است كه تو رو بستايد. دل من براي اين آمده است كه

 تو را در خود بنشاند. جان من براي اين آمده است كه به پاي تو قربان شود . برای تو

نفس می کشم ، برای تو زنده ام ، برای تو میمانم ، برای تو می میرم .  برای تو !

 

برای تو

 




نگارش در یک شنبه 10 آذر 1389برچسب:, ساعت 12:34 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

هر روز بیشتر از روز پیش دوستت دارم

 

 

 

افشین عزیزم بقیه ی دلنوشته ام را در ادامه ی مطلب بخون

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب...


نگارش در یک شنبه 27 مهر 1389برچسب:, ساعت 7:51 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

 

اینجا چقدر زیبا شده افشین جونم !

وقتی اومدم ، نسیم دل انگیز پاییز را با تمام وجودم

احساس کردم . امیدوارم ترنم زیبای پاییز ، مثل نسیم

بهاری بر تمام لحظه هات طنین انداز بشه  

دارم به این یقین می رسم که :

" پاییز بهاری است که عاشق شده است "

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب...


نگارش در یک شنبه 1 مهر 1389برچسب:, ساعت 11:46 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب...


نگارش در یک شنبه 11 شهريور 1389برچسب:, ساعت 12:27 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب...


نگارش در یک شنبه 30 مرداد 1389برچسب:, ساعت 11:45 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

 

        پروانه

 

 جرعه جرعه جرعه ميكشم ترا بكام خويش


تا كه پر شود تمام جان من ز جان تو


اى هميشه خوب ، اى هميشه آشنا


هر طرف كه ميكنم نگاه ، تا همه كرانه هاى دور


عطر و خنده و ترانه ميكند شنا ، در ميان بازوان تو


ماهى هميشه تشنه ام ! اى زلال تابناك !


يك نفس اگر مرا بحال خود رها كنى


ماهى تو جان سپرده روى خاك

..

شعرم بهانه شد که تمنا کنم ترا

در واژه واژه شعرم صدا کنم ترا

شعرم بهانه شد تا در این شب سرد

با جان و دل از شوق عشق صدا کنم ترا

 




نگارش در سه شنبه 10 اسفند 1388برچسب:, ساعت 23:58 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

 

          پروانه

 بهت نمي گم دوستت دارم . قسم مي خورم دوستت دارم . بهت نمي گم هرچي مي خواي

 بهت مي دم ، چون همه چيزم تويي… نمي خوابم که خوابتو ببينم ، چون خيال تو خوشتر از

خوابه… اگه يه روز چشمات پر اشک شد و دنبال شونه گشتـــي تا روش گريه کني ، صدام کن

قول نميدم اشکاتو پاک کنم....ولي منم باهات گريه مي کنم..... اگه دنبال مجسمه ی سکوتي

بودي تا سرش داد بزنــي ، صدام کن.. قول مي دم ساکت بمونم . اگه دنبال خرابه اي بودي که

 همه ی نفرتت رو توش دفن کني ، صدام کن قلب من تنها خرابه ی وجود  توست . اگه بدنبال

 پروانه ای بودی تا دورت بگرده و عاقبت فدات بشه ، خبرم کن .

 




نگارش در سه شنبه 24 بهمن 1388برچسب:, ساعت 23:7 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

     پروانه

سلام شاهزاده روياهاي من !

آره بازم منم همون ملكه غمگين و خسته قصر يخي ؛ همون ملكه ی عاشق ؛ همون

ملكه ديوونه كه عاشق يه شاهزاده ديوونه تر از خودش شده ...همون ملكه دشت

شقایق های سرخ . همون سرخی كه تو چشم اين ملكه ی ديوونه نشونه عشقه ...

همون ملكه اي كه كه هر شب احوال شاهزاده مهربونشو از مهتاب و ستاره مي

پرسه ؛ همون ملکه ای که هر شب خواب شاهزاده را می بینه ......

بازم بگم يا كافيه...

شاهزاده ی من !

هیچ می دونی که برای من ، روزا رنگ شبن و شبا رنگ تنهايي و دل من همچنان پر

از درد و غم ؟! اما اينجا يه چيزي هست كه همه چيو تغيير ميده و شده يه نقطه

نوراني تو دل اين ملكه تنها و خسته و اون وجود شاهزاده اي ، تو ديار عاشقي كه

ملكه فقط و فقط به اميد رسيدن به اون ساعتها و روزها منتظره و تمام درد و رنج و

اشكشو ميون تموم تاراي نخ هاي رنگي مي زاره و رو يك تابلو كوچيك مي بافه تا يه

روز ، يه روز كه دوباره خورشيد عشق بتابه ، تقديم كنه به شاهزاده روياييش...

تابلويي كه كوچيكه و بچه گونه ؛ تابلويي كه واسه شاهزاده ارزشش خيلي كمه اما

ملكه اونو داره با نخ هاي دلش مي بافه ؛ يه تابلو رنگي با يه دنياي سفيد كودكانه ؛

دنياي پاك و صادق بچه ها ؛ دنياي به دور از رنگ و رياي آدم بزرگا ؛ چيزي كه هر روز

دونه دونه اشك ملكه روش ميچكه...شاهزاده ی من... فرشته ی من ... عشق

جاوداني من ...چقدر حالا مي فهمم كه بيشتر از اونچه فكر مي كردم دوستت

دارم ...حالا مي فهمم كه دستات ، چشمات ، نفسات، ... همه و همه تنها دليله برا

نفس كشيدن من...حالا مي فهمم كه تپشاي قلبت تنها چيزيه كه باعث ميشه قلب

من بتپه...مي دوني من مثل چي مي مونم ؟ مثل سنگاي ته يه چاه عميق ؛ و تو

عين مهتاب كه هر شب تو رو از ته چاه ميبينم اما هر كاري مي كنم نمي تونم حتي

نميتونم دستمو از چاه بيرون بيارم چه برسه به اينكه بخوام دست ماهو بگيرم و

آسموني بشم ... تنها دل خوشي من شده همين كه شب به شب عكس ماهو تو

آب چاه ببينم و به زمين و زمان قسم بدم كه مبادا تلنگري به آب بزنن و نقش معشوق

زيبای منو خراب كنن !!!   شاهزاده ی من ... کی به داد قلبم میرسی ؟

 




نگارش در سه شنبه 22 دی 1388برچسب:, ساعت 12:29 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

وای که این ثانیه ها چقدر بیقرار شده اند! دیشب آسمان گرفته بود و بغض فروخورده اش را شکست ؛ تو

که نیستــی حتی آسمان هم دلتنگ می شود . تو که نیستــــی گلهای باغچه هم زحمت شکفتن را به

 خودشان نمی دهند .

در رؤیاهایم تو را مـــــی بینم ؛ تو را احساس مـــــی کنم ؛ در رویا هایم عطـــر وجود تو جــــاودانه است .

می خواهمت با تمام وجود . بی تو مثل ماهی کوچکی هستم که از آب بیرون افتاده و در کنار ساحل آرام

 آرام جان مـــی دهد . وقتی آهنگ دلنشین صدایت در گوشم می پیچد ، احساس می کنم که همه چیز

زیباست . در دلم هیچ نمی ماند جز اندوه تلخی که وقت جدا شدن از تو تمام وجودم را در برمـــی گیرد و

هر لحظه مرا در خود می فشارد ؛ قلب کوچکم تاب اینهمه اندوه را نمی آورد ؛ نفسم به شماره می افتد

و درد در قلبم می پیچد. تو به من بگو با این قلب کوچک بیقرار چکنم ؟؟؟!!!

 




نگارش در سه شنبه 10 دی 1388برچسب:, ساعت 1:2 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

تقدیم به کسی که مثل هیچکس نیست !

من به خاطر دارم،

كه در آن روز پر از عشق و صفا

اولين بار سر راه نسيم ،  روبه روي كوچه 

تو مرا محو نگاهت كردي

و به خاطر دارم ،

كه در آن وقت مه آلود قشنگ، ناگهان زير پل عاطفه ها

قطره قطره باران ، روي دلهاي پر از مهر و صفامان باريد

من تمام ذهنم نفس و هوش ودلم ، مولكو لهاي وجودم،

همه در چشم تو سو سو ميزد ؛  و تو هم منتظر يك لبخند

و من اما انگارمحو و خاموش ، فقط مات نگاهت بودم

و تو گفتي : آهاي دختر خوب ، اسمت چيست ؟

و نگاهت كردم ؛

پس تو لبخند زدي  و دوباره گفتي

آمدم بين گل شبوها ، كه ببينم

 نيست اينجا عشقي كه مرا تا لب عرفان ببرد ؟!

و تو لبخند مرا فهميدي ،

دست خود را به سويم آوردي

و تو فرياد زدي با صدايي زيبا

دختر عشق سلام !

بعد آواي صدايت ، در دلم غوغا شد

من به سويت نگران رو كردم

سرد وبي روح جوابت دادم : « سلام »

بعد هم از نگهت بر گشتم ؛ تا لب خانه خود من رفتم

و تو گفتي نامت ؟  من جوابت دادم  :

دختر شب بوها ، من یه پروانه ی سرگردانم

و از آن روز دگر مادر پير زمان

نام زيباي تو را بر دل پر ز صفايم حك كرد

..

پ.ن : من به خاطر دارم روز آشنائیمون را که دست به دستت دادم و پیمان

بستم که تنها تو باشی محبوب قلبم . ای اولین  آخر من !

.....

برای دانلود آرشیو مطالب آذرماه به روی لینک زیر کلیک راست کنید

و گزینه ی save Target as را کلیک کنید

:: دانلود مطالب آذر 88 ::

 




نگارش در سه شنبه 29 آذر 1388برچسب:, ساعت 1:4 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

تحقير ميشدم كه تو قد جهان شدي 

با روح بغض كرده ی من آشنا شدي


سرما گرفته بود دو دست مرا که تو

در اين دو قطب يخ زده آتشفشان شدي


و من تمام وسعت خود را دعا شدم

شايد تو مستجاب شوي ، ناگهان شدي!


روح مرا سکون عجيبي گرفته بود

دريا شدي و باد شدي ، بادبان شدي


تسخير کرده بود مرا دستهاي خاک

تو آمدي و بال مرا آسمان شدي


تاريک بود دخمه ی بختم که آمدي

تنها ترين ستاره ی اين کهکشان شدي


چيزي نداشتم همه از دست رفته بود

اما براي من ، تو زمين و زمان شدي


فرقي نمي کند که به هم ميرسيم يا !...

در سينه ام براي ابد جاودان شدي

 




نگارش در سه شنبه 12 آذر 1388برچسب:, ساعت 1:17 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد

.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.




Digital Clock - Status Bar