آرزوها
آرزوها



 

 

 

دیشب چشم هایم را که می بستم ، می دانستم که خوابت را خواهم دید

یقین داشتم آغوشت را به رویم خواهی گشود

و من برای تمنای دستانت خواهم آمد

و تو عاشقانه دست هایم را می فشاری

همان را که انتظار داشتم ، نظاره گر بودم

همان چشم ها

همان دست ها

همان صدا

همان مهربانی

دیگر نمی خواهم در بیداری آن لحظه ی جدائی را ببینم

می دانم چشم هایم را که باز کنم دیگر تو را نمی بینم 

اما امید دارم که یک روز در واقعیت ، خواب هایم را برایت تعریف خواهم کرد

و آن روز چه شیرین و دوست داشتنی خواهد بود

..

این مطلب رمزدار نبود چون همونطور که قبلاً گفته بودم ، مطالبی رو که خودم می نویسم

بدون رمز خواهند بود که باعث میشه مطالب تکراری نباشه

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نگارش در یک شنبه 4 آبان 1389برچسب:, ساعت 12:57 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->

.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.




Digital Clock - Status Bar