من کی ام بیگانه ای از خود جدا
با خدا
با دیگران نا آشنا
من کی ام بی ریشه ای بی برگ و آب
ای دریغ از سایه یک بوته خار
آن طلائی های در من گمشده ، آن لطافت ها ظرافت ها چه شد
سینه آماج غمو من نا توان
آن تحمل ها و طاقت ها چه شد
« من تو را ای عشق از کف داده ام
هم خودم را هم تو را گم کرده ام
آن منه عاشق منه دیوانه را
من نمیدانم کجا گم کرده ام
من نشانی های خود را می دهم یک نفر باید مرا پیدا کند
یک نفر باید که با طوفان عشق برکه ای خشکیده را دریا کند »
نظرات شما عزیزان: