آرزوها



آسمان را مرخص می کنم ، دیگر به هوا هم نیازی ندارم !!!

تو خودت را مثل آسمان ، مثل هوا ، مثل نور ، پهن کرده ای

روی همه ی لحظه هــــایم ...!




نگارش در دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:آسمان , هوا , نور, ساعت 12:6 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



سلام ای غروب غریبانه دل

سلام ای طلوع سحرگاه رفتن

 سلام ای غم لحظه های جدایی

 خداحافظ ای شعر شبهای روشن

 خداحافظ ای شعر شبهای روشن

 خداحافظ ای قصه ی عاشقانه

 خداحافظ ای آبی روشن عشق

 خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه

 خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

 تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دلهای خسته

 تو را می سپارم به مینای مهتاب

 تو را می سپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم اگر شب شکسته

 تو را می سپارم به رویای فردا

 به شب می سپارم تو را تا نسوزد

 به دل می سپارم تو را تا نمیرد

اگر چشمه واژه از غم نخشکد

اگر روزگار این صدا را نگیرد

 خداحافظ ای برگ و بار دل من

 خداحافظ ای سایه سار همیشه

 اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

 خداحافظ ای نوبهار همیشه

 




نگارش در پنج شنبه 16 خرداد 1390برچسب:, ساعت 7:58 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



از جنس كدام نور بودی ستاره ی من؟

 كه جسارت با تو بودن در من جنبید؟

 و من چه عاشقانه به رویت لبخند زدم

...و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتی

 و این شد "عاشقانه ی آرام "من و تو

... و حالا من ،

 شب که می شود نبودن هایت را زیر بالشم می گذارم

 و شجاعت خود را زیر سوال میبرم

... دوام می آورم تا فردا؟

 




نگارش در پنج شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, ساعت 1:10 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

 

 

عزیزم !

اگر تو نبودی ، سلامم را چه کسی با لبخند پاسخ می داد ؟

نگاه منتظرم راه را بر نگاه که می بست ؟

اگر تو نبودی کدام واژه به لبهای من گره می خورد ؟

دلم هوای که را می کرد ؟

فضای خاطره ام عطر یاد که را داشت ؟

کدام واژه به جای « تو » ورد لبم می شد ؟

چه کسی غم از دلم می زدود ؟

اگر تو نبودی کدام خنده ، مرا جان تازه ای می داد ؟

کدام شرم ، نجیبانه آتشم می زد ؟

کدام بغض ، غریبانه گریه سرمی داد ؟

اگر تو نبودی به شوق که آغاز می توانستم ؟

به سوی که پرواز می توانستم ؟

نازنینم ! تو را به جان سپیده ، تو را به سوسن و شبنم

تو را به ساقه ی گندم تو را به سوره ی مریم

تو را به نازکی خواب یک بنفشه ی زیبا

تو را به بارش باران تو را به آبی دریا

تو را به پاکی کوثر تو را به  شبنم بیتاب

تو را به رویش نیلوفرانه در مهتاب

تو را به جان شقایق تو را به لاله ی تبدار

تو را به گرمی آتش تورا به لحظه ی دیدار

تو را به هق هق آرام و بیصدا سوگند

بمان ، بمان که اگر تو بمانی بهار خواهد ماند

بمان ای بهانه ی بودن بمان ای دلیل سرودن

بمان امید شکفتن که اگر تو بمانی

من به شوق بودن با تو

به آفتاب روشن فردا سلام خواهم داد

بمان که اگر تو بمانی ، امید خواهد ماند

 




نگارش در دو شنبه 12 تير 1388برچسب:, ساعت 12:9 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 وقتی که می گی « جوجوی من » ، یاد بچگی هامون می افتم ؛ همون وقتا که در ایوان خونه ی مادر بزرگ کنار

شمعدانی ها می نشستیم و تو ستاره های سبز را رو دامنم می چیدی و برام ترانه ی پرواز می خوندی ؛ و من

تنها دلخوشی ام همان غزل هائی بود که با آهنگی دلنشین زمزمه می کردی ؛ دستمو می گرفتی و می بردی تا

 ستاره ! باورت میشه که هنوز رد دستات رو دستم جا مونده ؟! اون ستاره ی سبزی که اون شب برام چیدی

 یادته ؟! من هنوز تو صندوق خونه ی قلبم نگهش داشتم . نمیدونی برام چه لذتی داشت آواز پرواز و غزل

 مهربانی از زبان تو شنیدن !!!

بارون که میومد ، چقدر ذوق می کردیم ! یادت میاد پشت شیشه ی بخار گرفته ی پنجره ساعتها می ایستادیم و

 بارونو تماشا می کردیم و با انگشتمون رو شیشه نقاشی می کشیدیم ؟! یادمه تو همیشه عکس یه پروانه می

 کشیدی و من بادبادک ! حالا که به اون روزا فکر می کنم می بینم هر دوی ما چقدر عاشق پرواز بودیم !!!

حالا که بزرگ شده ام یه ستاره ی سبز تو قلبم دارم که آسمون دلمو چراغونی می کنه ؛ به خاطر همین چیزاست

 که دوست دارم در همون کودکی بمونم ؛ تو به من بگی « جوجو » و من صدات کنم « جیکوی من »

 




نگارش در دو شنبه 4 اسفند 1387برچسب:, ساعت 23:11 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



 

     

 

اینجا کلبه ی عشق افشین و پروانه است . ما در اینجا بیقراری های خود را ترســـیم مــــی کنیم ،

ارتعاشات قلب عاشقمان را می نگاریم و چکه های احساسمان را در قالب کلامی از جنس گلهای

 بارانی به روی این صفحه می ریزیم ، و آن را با لهجه همه ی پروانه صفت های این دیار ، به آستان

 نیلوفری دلهای زلال هدیه می کنیم . و مقدم دوستانی را که با حضور گرم خود به محـــفل ما صفا

 می بخشند ، گرامی می داریم .




نگارش در یک شنبه 7 بهمن 1387برچسب:, ساعت 1:15 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->



به همین سادگی رفتی ، بی خداحافظ عزیزم

سهم ِ تو شد روز تازه ، سهم ِ من برات که بریزم

به همین سادگی کم شد ، عمر گلبوته تو دستم

گله از تو نیست میدونم ، خودم اینو از تو خواستم

به جون ستاره ها تو عزیزتر از چشامی

هر جا هستی خوب و خوش باش

تا ابد بغض صدامی

تو رو محض ِ لحظه هامون نشه باورت یه وقتی که دوستت ندارم

اینو به خدا گفتم به سختی

من اگه دوستت نداشتم پای غم هات نمی موندم ، واست اینهمه ترانه از ته دل نمی خوندم

اگه گفتم برو خوبم واسه این بود که می دیدم داری آب میشی می میری

اینو از همه شنیدم

دارم از دوریت می میرم تا کنار من نسوزی

از دلم نمیری عـُـمرم ، نفسامی که هنوزی

تو رو محض ِ خیره هامون که نفس نفس خداشو از همون لحظه که رفتی روحم از تنم جدا شد

« تو که تنها نمیمونی ، منه تنها رو دعا کن

خاطراتمـــو نگه دار ، امـــا دستـــامـــــــــــــــو رها کن !

دست ِ تو اول عشقه ، بسپارش به آخرین مرد

مردی که پشت یه دیوار واسه چشمات گریه می کرد »

گریه میکرد ، گریه میکرد ، گریه میکرد .... !

 




نگارش در یک شنبه 1 مهر 1390برچسب:, ساعت 19:52 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



سلام علیکم

بازم اومدم واقعاً دلم براتون می سوزه که همیشه بعد از نوشته های با احساس پروانه خانوم مجبور هستین

وراجی های منو تحمل کنید ، اما این دفعه رو هم تا آخر بخونید ، مطمئنم موضوع بدی نیست

البته من امتحاناتم نزدیکه و برای اینکه خودم نمیتونم وراجی کنم از امکان جدید پست به آینده استفاده

میکنم تا همچنان از وراجی هام خدای نکرده کم نشه

حرفامو با این سؤال شروع میکنم :

شما چقدر به زیبائی همسرتون اهمیت می دید ؟ به عبارتی دوست دارین همسرتون تا چه حد زیبا باشه ؟

مسلماً کمتر کسی پیدا میشه که بگه من دوست دارم همسرم زشت باشه

اگر جزء اون دسته از افرادی باشیم که زیبائی برامون خیلی خیلی مهمه ، تا جائی که تموم فامیلو اهالی کوچه محله رو زیر رو میکنیم

و استدلالمون این باشه که قراره یه عمر با هم زندگی کنیم پس باید بتونیم چهره همسرمون رو تحمل کنیم

باید بگم که حتی اگه در نهایت فرد مورد دلخواهمون رو پیدا کنیم ولی متأسفانه هنوزم راضی نیستیم

چون اگه فردی دیگه ای در نظرمون زیباتر اومد ، بازم چشامون به دنبال زیبائی اونه

اگه مخالف حرف من هستید با یه مثال ادامه میدم ، اینطور فرض کنید که شما دنبال همسر زیبایی هستین

من کار شما رو آسون میکنم ، قرار نیست بازم تموم محله رو بگردیم ؛ در عوض

این امکان رو دارید که بتونید تصویر همسرتون رو نقاشی کنید و بعد عین تصویر شما اون فرد ظاهر بشه

و بشه همسر ناقابل شما

چشم و ابروهای قشنگ ، رنگ چشم دلخواه شما ، موهای زیبا با رنگی که شما دوست دارین ، صورت زیبا ، اندام زیبا

خلاصه تموم خصوصیت های که شما می خواستین رو این فرد داره ؛ از این بهتر و زیباتر ؟

حالا همین امکان برای نفر بعدی هم وجود داره ، یعنی اونم میتونه نقاشی کنه

نکته جالب اینجاست که اگه اون یه ذره هنر نقاشیش از شما بهتر باشه 

فکر می کنید چه اتفاقی میفته ؟

اون وقت شما همیشه در حسرت این هستین که ای کاش بهتر نقاشی کرده بودین

حالا بازم اگه همین بازی رو ادامه بدیم و نفر بعدی بازم نقاشیش از دو نفر قبلی بهتر باشه

چی پیش میاد؟

نتیجه گیری با خود شما

فقط برای تموم کردن حرفام اینو اضافه کنم که در هر چیزی اعتدال و میانه روی بهترین انتخابه

نقاش و هنرمند واقعی خداست

که انسان رو چه از نظر ظاهر چه از نظر باطن به زیباترین شکل آفرید

«‌ كافي است كه ياد بگيريد چيزي را دوست بداريد . آنگاه خواهيد ديد آن چيز زيباترين موجود عالم است

و حركات و رفتار آن چيز ، دوست داشتنی ترين و پسنديده ترين رفتار عالم است »




نگارش در یک شنبه 21 دی 1389برچسب:, ساعت 8:0 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



سلام  

ماه رمضان تموم شد ، عید فطر هم گذشت و حالا داریم به روزهای آخر شهریور می رسیم

و دوباره آغاز مهر و فصل مدرسه ها

هفته ی پیش در مورد لذت عشق صحبت کردیم

امروز یکی از دوستامو دیدم که تازگی ها عقد کرده و تا آخر همین ماه مراسم می گیرن و زندگی مشترکشون رو شروع می کنن

خیلی گرفته و عصبی بود و همش داشت حرص میخورد ، وقتی ازش پرسیدم ، گفت بعد از چند ماهی که دنبال خونه بودم

تازه پیدا کردم ولی هنوز کار داره تا کامل بشه

( از همین تجملات که پرده هاش باید اینطور باشه و دکوراسیون آشپزخونه اونطور باشه و مُـبلمان یه طور دیگه و .... )

یه موتور هم خریدم تا بتونم زنمو این ور و اون ور ببرمو بی وسیله نباشم اما از حالا تو فکر پرداخت قسطش هستم

همین جور که داشت توضیح می داد من به حرفاش گوش نمی دادم فقط هر چند لحظه یه بار

سرمو به نشونه ی تأیید حرفاش تکون میدادمو به فکر آینده ی خودم بودم

خلاصه وقتی که سعی کردم به حرفاش گوش کنم دیدم به اینجا رسیده که داره میگه پشیمونه از ازدواج

و هنوز به قول خودش بچه ست ( 28 سالشه ) و اشتباه کرده و این ازدواج پسندش نیست

( البته به من نگفت که عروس خانوم پسندش هست یا نه ؟  )

گفت همه ی مشکلات یه طرف ، حرفای پدر زنو مادر زنم یه طرف

همش دنبال تجملات هستن و میگن اگه جوری که ما میگیم نباشه ، مردم فردا پشت سرمون حرف در میارن و از این چیزا

( امان از حرف مردم  )

اصلاً به فکر من نیستن که من آخه مگه چقدر درآمد دارم که باید اینطور خرج کنم ؟

خلاصه اینکه حرفامو زیاد طولانیش نمیکنم ، چون الان تقریباً بیشتر ماها حالا به نوعی

یکی کمتر یکی بیشتر درگیر این مشکلات هستیم

من فقط دارم به این فکر میکنم که :

اگه پرده ها گرون قیمت نباشه ، اگه دکوراسیون آشپزخونه مدرن نباشه ، اگه مبلمان آنتیک نباشه

اون وقت تکلیف عشق چی میشه ؟ حتماً عشق رو هم باید توی حرف مردم پیدا کرد ...  

این رو هم بگم هر کسی دوست داره از تجملات استفاده کنه و ظاهر زندگیش شیک و مدرن باشه ؛ اما خب هر چیزی شرایطی داره

و باید تحت شرایط و وضع زندگی خودمون پیش بریم 

ایام به کامتون

 


 

امروز دوست دارم آهنگ « همه چی آرومه با صدای حمید طالب زاده » رو بذارم

تا هم شما گوش بدین و هم این آهنگ تقدیم به پروانه ی عزیزم باشه

پروانه خانوم با نهایت احترام تقدیم به شما :

همه چی آرومه من چقدر خوشحالم ، پیشم هستی حالا به خودم می بالم

تو به من دل بستی ، از چشات معلومه

من چقدر خوشبختم

همه چی آرومه

 

« شما می تونید با یک کلیک روی ستاره ی کنار نظرات به این مطلب امتیاز بدین »

 




نگارش در یک شنبه 22 شهريور 1389برچسب:, ساعت 18:32 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



سلام

این که من تا حالا توی ابراز عشقم چطور بودم رو نمیدونم ، امّا :

همیشه فکر می کردم باید برای عشقم ، یه کاری انجام بدم تا اون بدونه دوستش دارم

همیشه دنبال این بودم تا یه کاری انجام بدم که نشون بدم چقدر عاشقم

همیشه و همیشه و همیشه ...

امّا حتماً همه چیز این نبوده که من تا حالا دنبالش بودم ، الان بیشتر توضیح میدم :

بوده زمانی که کاری و انجام دادمو به زبون هم آوردم ، امّا هیچ وقت قصدم منّت گذاشتن نبوده

بهتر بگم ؛ مثلاً ما یه کاری رو انجام داده باشیم و مرتب بیائیم به عشقمون بگیم من فقط به خاطر تو این کار رو انجام دادمو مرتب به رُخش بکشیم

خب ، این به نظرم شبیه کلاه گذاشتن سر طرفه تا عشق ورزیدن . شاید یکی از دلایل سرد شدن رابطه ها بعد از ازدواج همین باشه

هر دو یا یکی از طرفین هر کاری رو انجام میده تا به عشقش برسه ، وقتی که بهم رسیدن دیگه به قول معروف خیالشون راحت میشه

و بعد از ازدواج چیزی که نباید اتفاق بیفته ، بوجود میاد ، چون از اول قصدشون عشق نبوده.  

فکر میکنم عشق اونه که اگه کاری هم انجام دادیم بهتره که سکوت کنیم تا به مرور خودش همه چیز رو بفهمه که البته اون وقته که « لذت عشق » طعم شیرین تری داره

امّا به این هم عقیده ندارم که آدم تو ابراز عشقش سرد و بی روح باشه

همه چیز در حد میانگین و اعتدال باشه ، فکر میکنم بهتر باشه

روزگارتون خوش




نگارش در یک شنبه 14 شهريور 1389برچسب:, ساعت 7:22 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



من از پشت شب های بی خاطره      من از پشت زندان غم آمدم

   من از آرزوهای دور و دراز               من از خواب چشمان نم آمدم

 

سلام

راستش بعد از چند سالی که می نویسم تازه به این نتیجه رسیدم که

واقعاً مطالبی که می نویسم هیچ ارزشی برای دوستانم نداره و به نوعی بیهوده ست !

گذاشتن چهارتا شعر که از جائی کپی کردم که کار خاصی نیست

بی احترامی به شعر و شاعری و احساس انسان نمی کنم اما الان ماشاالله به جز کتاب های شعر و دیوان ؛

توی دنیای اینترنت هم وبلاگ هائی که شعر میذارن کم نیستند

متنی رو که خودمون با احساسمون می نویسیم ( مثل نوشته های پروانه خانوم ) گذاشتنش قابل قبول تره

و قابل تحسینه تا از شعر دیگران کپی کنیم

این پست های رمز داری هم که من نوشتم همون شعرهای کپی ای هست که شما همیشه دارین می خوندید

پس بیخود وقت شما رو نمی گیرم و فقط برای اینه که یه جا احساسم رو ثبت کرده باشم ؛ همینو بس .

یا بعضی هاش حرفای شخصی هست که نوشتنش تا اینکه همه بخونن نه درسته ، نه جالب

تعارف که نداریم ؛ موضوع بیشتر کامنت ها هم مشخصه

سلام ، احوال پرسی ، تعریف و تمجید از شعری که مال من نیست و در آخر دعوت از ما

تا ما هم بیائیم به شما سر بزنیم

( توقع بیجائی از کسی ندارم که بیاد با کامنتش شاهکار کنه ، فقط چیزی رو که وجود داره ؛ دارم میگم

خود من هم مثل شما هستم )

زیاد سخت نمی گیرم اما واقعاً خوب فکرشو بکنید ، ما بی شباهت به ماشین فتوکپی نیستیم ؟

( البته اینا نظر منه ، ممکنه هر کسی ایده ی خاص خودش رو داشته باشه )

کامنت های تبلیغاتی رو هم داریم که میان کامنت میذارن که بیائید تو سایت ما

و برای افزایش آمار وبلاگتون ثبت نام کنید و از این چیزا ...

من فقط یه سؤال ازشون دارم ، شما که راه های افزایش آمار وبلاگ رو بلد هستید

چرا خودتون مجبور می شید برای تبلیغ سایتتون ، دونه دونه تو وبلاگ ها کامنت بذارین ؟

در هر صورت قسمت های مختلفی که سمت راست وبلاگ قرار داره فکر میکنم

ارزش بیشتری برای شما داره و حتی کاربردی و مفیدتره

یا حتی المقدور سعی میکنم مطالبی که کمتر خونده باشین بذارم

 


 

کامنت های شما عزیزان رو هم تأیید کردم و حتماً میام تا ذره ای از محبت های شما رو جبران کنم

دعاهاتون مقبول حق

 




نگارش در یک شنبه 10 شهريور 1389برچسب:, ساعت 23:55 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

سلام

اینجا زیاد بازدید کننده نداره

پُست های وبلاگ هم به صورت رمز داره و به هیچکس رمزش رو ندادم

چون در واقع نوشته های خصوصیه که فقط حرفامو بیرون ریخته باشم

هیچ ارزش دیگه ای برای کسی نداره

امیدوارم قسمت های دیگه ی وبلاگ کافی و مفید باشه

با اجازتون امروزم یه چند خطی بنویسم و برم ...

خدانگهدارتون باشه

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب...


نگارش در یک شنبه 27 مرداد 1389برچسب:, ساعت 23:6 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



روزی خیس از باران ، به دیدارت می آیم و در بارانی ترین دیدارمان همه چیز را اقرار می کنم. 

همه آن گله هایی که باید می کردم اما نکردم

می دانم که روزی از این سکوت طولانی ام شاخه های شکننده چلچله ها غوغا می کنند

و من در اندیشه خود با دلی خالی از گذشته و حال

آرزوهایم را برایت مرور خواهم کرد

آرزوهایی که تو در آن حضور داری

آرزوهایی که با عشق تو آغاز شد

نمی دانی چه ساده لوحانه ، هر شب به خود قول می دهم :

دیگر مانند فردا نخواهد بود اما اطمینان دارم و می دانم که امشب مانند شب پیش

بی تو اما با یاد تو صبح خواهد شد

و باز هم تکرار بود و تکرار و تکرار ...

اومدم ازتون خداحافظی کنم ، متن بالا آخرین نوشته منه و دیگه اینجا به روز نمیشه

اینجا رو خیلی دوست دارم حتی بیشتر از وبلاگ قبلیم.

برای حفظ ظاهر و بخش های وبلاگ هم خیلی روش کار کردم و با شور و شوق تمام اینکار رو میکردم

اما دیگه توان نوشتن ندارم ، در واقع بدون عشق نوشتن کار سختیه

اگه با تندی با کسی حرف زدم ، اگه کسی رو با حرفام رنجوندم

اگه با کسی به خاطر عاشق شدنش ، قطع رابطه کردم و ازش نفرت پیدا کردم

اگه بهم گفتی حرفاتو به من بگو و وقتی گفتم از من رنجیدی

اگه از محبوبم خواستم فقط برای خودم باشه

اگه دوست داشتم آرامش داشته باشم و از تو به خاطر بر هم زدن آرامشم ناراحت شدم

اگه بخاطر اینکه جواب منو ندادی ناراحت شدم

اگه احساس کردم که رفتارت با من تغییر کرده

اگه بخاطر تولدت ناراحت شدم

اگه مجبور شدیم جشن هایمان رو پنهانی برگزار کنیم

اگه ...

اگه ...

اگه ...

امیدوارم بخاطر همه بدی هام ؛ همه شما منو ببخشید و یادتون باشه مهربونی پابرجاست و

خداوند بخشنده و مهربونه .




نگارش در یک شنبه 5 مرداد 1389برچسب:, ساعت 18:22 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



دقیق یادم نیست اما حدود سال ۷۶- ۷۷ بود که تازه موسیقی پاپ رونق گرفته بود

اولین آلبوم موسیقی که خریدم آلبوم « دلشوره » بود با صدای خشایار اعتمادی

به مرور شعرهای اون آلبوم رو براتون میذارم

یه آهنگ داشت به نام « منجی » که هر روز از صدا و سیما پخش می شد

اول از این شعر شروع میکنم که با حال و هوای امروزم مناسب هست

..

روح جنگل سرد و خاموش ، شب گرفته میشه باران 

می زند دستی تبر وار ، ساقه ها و ریشه ها را

تا نوازد روزگاران نغمه های آدمیت

شسته دیگر موج نفرت ، نقش پای آدمیت

در چنین قرنی بلا خیز ، در شب تاریک سردی

یک نفر با قلب من گفت ، مردی می آید ز خورشید

مردی می آید ستم سوز ، در نگاهش موج دریا

شیر مردی از بیشه ی عشق

مرد مردستان طاها ، مرد مردستان طاها

می رسد آن قایق آخر با بهاری نو رسیده

شب شکافی همچو حیدر ، دستش از جنس سپیده

می رسد از خطه ی نور ، تا فروزد جان شب را

شعله ی تیغش بسوزد پرده ی پنهان شب را

مردی از نسل محمد ، بر تنش شولای طوفان

زین و برگ اسبش از خون ، آخرین منجی انسان

مردی از دنیای بهتر ، روحش از آئین برتر

در گلویش نی نوائی ، اوج پرواز کبوتر

..

شاعر : اکبر آزاد




نگارش در یک شنبه 5 مرداد 1389برچسب:, ساعت 13:15 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



کلام اول :

امتحاناتم دیروز تموم شد

در حقیقت بدترین حالتی که می شد درس بخونم رو گذروندم

فقط صفحات کتاب رو ورق میزدم و میرفتم سر جلسه ی امتحان

حتماً نمرات درخشانم رو اینجا میذارم

کلام دوم :

توی این دو ماه گذشته به هیچ کامتنی جواب ندادم و پیام های شما بی جواب موند

از همه ی شما ممنونم ، در واقع رک بگم انتظار نداشته باشین که در قبال نظراتی که میذارین

من هم براتون نظر بذارم دوست دارم تنها باشم ، اینجا مطالبی میذارم که فکر میکنم جالب باشه

وبلاگ بیبشتر از قبل به روز میشه یعنی تقریباً هر روز مطالب جالب میذارم

تا شما هم بتونید از مطالب و دیگر بخش های وبلاگ استفاده کنید

من هم انتظار تشکر یا تعریف و تمجید از کسی ندارم

اگرم کسی نظر گذاشت لطف و محبت خودش رو میرسونه

کلام سوم :

این روزا یه حس جالب ؛ شایدم خنده دار اومده سراغم ، نمیدونم چرا احساس میکنم

به زودی از دنیا میرم و زیاد زنده نمیمونم ، از مرگ وحشتی ندارم ، اتفاقاً خیلی هم آرامش دارم

عمر هم دست خداست ، خلاصه ی کلام هر چی که هست احساس خوبی دارم

همون آرامشی که خیلی وقت بود از دست داده بودمش

حالا تنهام و آرامش دارم ...

 




نگارش در یک شنبه 17 تير 1389برچسب:, ساعت 12:45 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



صدای تو بیداری همیشه ، آغاز سبز برگه

صدای تو پــُــر وسوسه مثل ِ شب خونه ی تگرگه

صدای تو آهنگ ِ شکستن ، بغض یه دنیا حرفه

تصویری از آواز ِ صریح قندیل یه دنیا برفه

هیشکی مثل تو نبود ، هیشکی مثل تو نبود

هیشکی مثل تو ، منو باور نکرد

هیشکی با من مثل تو ، توی نبض ِ شب من سفر نکرد

هیشکی مثل تو نبود ، ساده مثل بوی پاک اطلسی

یا غرور یه صدا میون دغدغه ی دلواپسی

هیشکی مثل تو نبود

هیشکی مثل تو نبود

تو غرورت مثل کوه ، مهربونیت مثل بارون

مثل آب

مثل یک جزیره دور ، مثل یک دریا پر از وحشت و خواب

هیشکی مثل تو نبود

هیشکی مثل تو نبود

هیشکی

مثه

تو

نبود ..... !

 




نگارش در یک شنبه 25 خرداد 1389برچسب:, ساعت 11:30 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



زخمی تر از همیشه از درد دل سپردن 

سرخورده بودم از عشق در انتظار مردن

با قامتی شکسته از کوله بار غربت

در جستجوی مرحم ، راهی شدم زیارت

رفتم برای گریه رفتم برای فریاد

مرحم مراد من بود ، کعبه تو رو به من داد

ای از خدا رسیده ، ای که تمام عشقی

در جسم خالی من ، روح کلام عشقی

ای که همه شفائی ، در عین بی ریائی

پیش تو مثل کاهم ، تو مثل کهربائی

هر ذره از دلم را ، با حوصله زدی بند

این چینی شکسته ، از تو گرفته پیوند

ای تکیه گاه گریه ، ای هم صدای فریاد

ای اسم تازه ی من ، کعبه تو رو به من داد

من زورقی شکستم ، اما هنوز طلائی

طوفان حریف من نیست ، وقتی تو ناخدائی

بالاتر از شفائی ، از هر چه بد رهائی

ای شکل تازه ی عشق ، تو هدیه ی خدائی

با تو نفس کشیدن ، یعنی غزل شنیدن

رفتن به اوج قصه ، بی بال و پر پریدن

 




نگارش در یک شنبه 3 خرداد 1389برچسب:, ساعت 7:21 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



قسمت نشد تا در كنار هم بمانيم

 قسمت نشد تا در هواي هم بميريم

تا سرنوشت ما جدائي رو رقم زد

اي يار عاشق ، از جدائي ناگزيريم

فرصت نشد غمگين ترين ، آواز خود را

 در خلوت معصوم چشمانت بخوانم

« صد سوز پنهان ، مانده در سازم كه يك شب

با گريه در چشمان گريانت بخوانم

آيينه ام چين خورده از رنج جدايی

 از تو سرودن ، يعنی فصل آشنايی »

تو رفته ای تا صد بهار ارغوانی

بعد از تو دشت و خانه را در بر بگيرد

بعد از تو ای عاشق ترين ، هر كوچه خواند

همچون صدف ، از نام تو گوهر بگيرد

..

شاعر : اكبر آزاد

 




نگارش در یک شنبه 11 فروردين 1389برچسب:, ساعت 7:53 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



    افشین

نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد

شکوفه از تو شاداب تر

پاییز ، از تو غمگین تر .

نمی شود که تو باشی و شعر هم باشد

نمی شود که تو باشی ، ترانه هم باشد

نمی شود که تو باشی ، گلدان یاس هم باشد

نمی شود که تو باشی ، بلور هم باشد

نمی شود که شب هنگام عطر نگاه تو باشد

محبوبه های شب هم باشند.

نمی شود که تو باشی ، من عاشق تو نباشم

نمی شود که تو باشی

درست همین طور که هستی

و من ، هزار بار خوبتر از این باشم

و باز ، هزار بار ، عاشق تو نباشم.

نمی شود ، می دانم

نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد ...

..

«نادر ابراهیمی »

 




نگارش در پنج شنبه 1 اسفند 1388برچسب:, ساعت 17:22 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



     افشین

از اون جائی که داریم به روزهای قشنگی نزدیک می شیم که برای منو بانو خاطره انگیزه

ترجیح دادم خیلی خلاصه خاطره ای رو تعریف کنم که برای من به یادموندنیه

جریان از این قراره بود که یه روز که منو بانو داشتیم از علایق خودمون می گفتیم ، رسیدیم به غذاها

که چی دوست داریم و چی دوست نداریم

بانو می گفت من اینو دوست دارمو ؛ اونو دوست ندارمو ؛ از این حرفا که نوبت به گفتن علایق اینجانب رسید

منم شروع کردم از تعریف کردن و به بانو گفتم من خیلی خورشت مرغ رو دوست دارم

بانو هم با همون مهربونی همیشگی گفت : باشه افشینم هر روز برات خورشت مرغ درست میکنم

من از یه طرف از حرف بانو خوشحال از یه طرفم شیطونیم گل کرد و چشمم برقی زد و گفتم :

بانو اگه هر روز مرغ بخورم ، خودمم شبیه مرغ میشمــــــــــا

باز بانو با همون متانت همیشگی و خاص خودش گفت : نترس افشینم ، تو جیکوی منی

جیکوها مرغ نمیشن ( آخه من از بس جیک جیک میکنم بانو به من میگه جیکو  )

منو بگو ؛ هم خندم گرفته بود ، هم اینکه بدجوری کم آورده بودم

اما در عوض همیشه این خاطره تو ذهنم نقش بست و همیشه جیکوی بانو هستم

خب از خاطره بگذریم شرمنده هستم که نتونستم به شما دوستان سر بزنم

چون مشغول امتحانات هستم

همه ی پیام های شما عزیزان رو خوندم و حتماً حتماً به شما سر میزنم

بد نیست این تصویر افشاگرانه رو هم ببینید که بنده چطور دور از چشم بانو ، اتاقم رو به بهانه درس خوندن

این روز انداختم که مشاهده می فرمائید

از این حرفا هم بگذریم یادتون هست قرار بود آخر هر ماه مطالب وبلاگمون رو به صورت فایل وُرد

برای شما عزیزان تهیه کنیم تا شما راحت بتونید دانلود کنید ؟

می بینید چقدر زود روزها ، ماه ها و سال ها در گذرند ؟ عمرمون در گذره ...

خب مثل اینکه آماده شد تا من این همه جیک جیک کردم مطالب این ماه وبلاگم آپلود شد و الان لینکشو براتون میذارم

حالا برای دانلود آرشیو مطالب آذرماه به روی لینک زیر کلیک راست کنید

و گزینه ی save Target as رو کلیک کنید

:: دانلود مطالب دی ماه 88 ::

***

خب ، اینم از این ؛ آها داشت یادم میرفت به عنوان آخرین جیک جیک بگم که

به زودی بعد از امتحانات من ، شاهد تغییرات و امکانات جدیدی در وبلاگ خواهیم بود که در حال آماده شدنه

همونطور که می دونید وبلاگ ما از روز تولدش تا حالا خیلی رشد کرده و پــُـر بار تر شده

دیگه عرضی نیست ، جز اینکه همگی شاد و خرّم باشید

 




نگارش در پنج شنبه 30 دی 1388برچسب:, ساعت 23:2 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.




Digital Clock - Status Bar