آرزوها



بی تو قلبم اون قدر سیاه شده که انگار سال ها غرق گناه بوده

میخوام قلبم اون قدر سیاه بشه که همه با تنفر از قلبم روی بگردونند

حتی تو

توئی که از دیروز ، گوئی سال هاست با من غریبه ای

دیگر روی مــــرا نخواهـــی دید

فکر نکن اینجوری از دلم دور میشی و دلم ازت دور می مونه

اما می دونم که دیگه دنیای هیچ پروانه ای به من نیازی نداره

با این همه ؛ همین قلب سیاه و منفور شده ی من

همیشه به یادت خواهد بود

 




نگارش در یک شنبه 7 تير 1389برچسب:, ساعت 13:4 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



تو چنگ ابرای بهار ، افتادمو در نمیام

چشمامو سرزنش نکن ، از پسشون بر نمیام

پیر شدم تو این قفس ، یه کم بهم نفس بده

رحم و مروتت کجاست ؟ یه کم بهم امید بده

فکر نمی کردم بذاری ، زار و زمین گیر بشم

فکر نمی کردم که یه روز ، اینجوری تحقیر بشم

دلم نخواست و نمی خواست یه روز به پام بسوزی

شاید می خواست رقیب من ، به آرزوهاش برسه

نمی خواستم ببینی که اینهمه بخت من سیاست

دلبر خود پسند من ، قله ی خوشبختی کجاست ؟

ازت میخواستم نمونی ، بهت می گفتم که بری

روزا نیستی اما باز به پات میفتم که نری

تو فکرتم اما دلم ، هی میگه فکرشم نکن

یار قشنگ دلم

بیا که

تنگه دلم

تا کی با دلتنگی باید بجنگه دلم ؟

من از تو بی خبـرم ، تو از همه دنیــــــا

نمی دونی بی تو ، پــُــر از غمه دنیــــــا

دل ِ مـُــرده ی من طاقت دلتنگی نداره

می دونم که تا آخرین نفس

برات دلتنگم گل نازم

هیچکسی نمی تونه جای تو رو پــُـر کنه 

 




نگارش در یک شنبه 18 خرداد 1389برچسب:, ساعت 8:57 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



در این دنیا تکــو تنها شدم من

گیاهی در دل ِ صحرا شدم من

چو مجنونی که از مردم گریزد

شتــــابـــان در پــــی لیــــلا شدم من

چه بی اثر می خندم ، چه بی ثمر می گریم

به ناکامی چرا رسوا شدم من

چرا عاشق ، چرا شیدا شدم من

من آن دیر آشنــــا را می شناسم

من آن شیرین ادا را می شناسم

محبت بین ما ، کار خدا بود

از این جا من خدا را می شناسم

خوشا آن روزی که این دنیا سرآید

قیامت با کام محشر آید

بگیرم دامن عدل الهی ، بپرسم کام عاشق کی برآید




نگارش در یک شنبه 16 خرداد 1389برچسب:, ساعت 8:43 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



تنـــهـــــــا ماندم ، تنـــهــــــا ماندم

تنـــهــــــا با دل ، برجـــــــا ماندم

چون آهـــــــــــی ، بر لبهـــا ماندم

راز خود به کس نگفتم ، مهرت را به دل نهفتم

با یادت شبی که خفتم ، چون غنچه سحر شکفتم

دل من ز غمت فغان برآرد ، دل تو ز دلم خبر ندارد

پس از این نخورم فریب چشمت ، شرر نگهت اگر گذارد

حسرت را ز خدا خواهم ، از تو لطف و صفا خواهم

کز مهرت بنوازی جانم ، عمر من به غمت شد طی

تو بی من ، منو غم تا که دردی هست نبود درمان




نگارش در یک شنبه 28 ارديبهشت 1389برچسب:, ساعت 17:37 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



من عاقبت دیوانه خواهم شد

دیوانه ای دوست داشتنی خواهم شد

دیوانگی مرا به دنیای کودکی خواهد برد ، دنیائی که خاطرات با تو بودن را به دروغ فراموش خواهم کرد

در آن دنیا تمام بازی های یه کودک را تکرار خواهم کرد ، لباس هایم کثیف خواهد شد

گنجشک های روی درخت را پَر میدهم و گربۀ روی دیوار را میترسانم

و از ته دل خواهم خندید و آنگاه تو مرا دعوا خواهی کرد

می نشینم روی زمین خاک آلود ، گوشۀ پیراهنم را میان لب هایم میگیرم و بغض گلویم را میگیرد

اما با یک خندۀ تو ، بار دیگر به سرعت تمام ناراحتی ها را از یاد خواهم برد

آری ! من همان دیوانه ی دوست داشتنی خواهم شد

دیوانه ای که همه چیز را می داند و هیچ نمی داند

..

من دیوانه شده بودم ، آمدی مرا به آرامش رساندی

و باز امروز همان دیوانه ی دیوانه ام ...




نگارش در یک شنبه 19 ارديبهشت 1389برچسب:, ساعت 9:32 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



فرصت نشد بمونمو از تو نگهداری کنم

گفتم اگه ببینمت ، دل کندنم سخته برام

اگه یه وقت بگی نرو ، رفتن پر از درده برام

گفتم صداتو نشنوم ، ندیده از پیشت برم

پشت سرم زاری نکن ، به کی بگم مســــافرم ؟

« من میرم ولی باز تو بمون همیشه

یاد تو از خاطر من فراموش نمیشه

گل من خوب میدونی بی تو تک و تنهام

عزیزم اگه تو نباشی میمیرم »

نامه رو تا تهش بخون ، گریه نکن طاقت بیار

اشکاتو پاک کن عزیزم ، سر رو شونه هام بذار

باور نکن یه بی وفا ، نامه میذاره و میره

نه گل من خدا نخواست ، به تو بگم مسافرم

سهم من از تو دوریه ، تو لحظه های بی کسی

قشنگی قسمت ماست که ما به هم نمی رسیم

« من میرم ولی باز تو بمون همیشه

یاد تو از خاطر من فراموش نمیشه

گل من خوب میدونی بی تو تک و تنهام

عزیزم اگه تو نباشی میمیرم »

شاید دیگه قسمت نشه ببینمت ؛ تو رو من

شاید فقط خاطره شه ؛ لحظه های تو با من

کاشکی بدونی رفتنم فقط به خاطر تو بود

دست بی رحم سرنوشت ، عشقمو از دلم ربود

همیشه زنده میمونن ، با یاد تو ترانه هام

منو بخش اگه بازم ، اشکام چکید رو نامه هام

دیگه تموم شد فرصت

خاطره هام پیشت باشه ، تموم خاطرات خوش

خدانگهدارت باشه

نه خاطره های خوش منو تنها نذارین ، من با همین خاطره های خوش دیوونه شدم

شما هستین که بغضم رو جاری می کنید

جائی نرین ، بمونید ، من با شماها حالا حالاها کار دارم

شماها نباشین چشمای منتظر من ، گریه هاشو از کجا بیاره ... ؟




نگارش در یک شنبه 17 ارديبهشت 1389برچسب:, ساعت 15:51 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



مانده در خاطرم ، یادی از شب های دیرین 

رفتمو و مانده ام ، بی تو من تنها و غمگین

باور کن ندارم ، جز یاد تو یاد دیگر

دریغا لحظه ای جز خیالت ، نیست در سر

من موندمو یک خاطره ، خاطره ای تلخ و غمگین

رفتمو با رفتنم ، افتادم در دام نفرین

خدایا چه سخته ، روز و شب مهنت کشیدن

با یاد گذشته ، هر شبو به صبح رسوندن

چه حاصل ز دنیا ، جز غم و اندوه و زاری

یه زخم از یه خنجر ، تا همیشه یادگاری

همینه همیشه ، هر کی عاشقه میدونه

جدائی میرسه ، عاقبت تنها میمونه

تو دنیا ، یه رؤیا ، شعر دلتنگی میخونه

دل حسرت کشو با غم عشق می سوزونه

کاش میشد دست غم ، از منو تو دور بمونه

برای عشق ما ، شعر دلتنگی نخونه

« این ها نتیجه ی تقدیر من نبود

آغاز با تو بود ، تقصیر من نبود

فکر نکن دلم برایت تنگ نمیشود

فکر نکن نمی شود ببینمت ، یعنی نمی خواهم ببینمت

ببین ، نگذاشتن با نخواستیم کلی فرق دارد

می سپارمت به بارانی که عصر خنک آن پنجشنبه بارید

و تو اسمش را گذاشتی اتفاق آشنائی

می سپارمت به آن دو ستاره که دیگر مال ما نیست

به تمام زیباها

برو زیبا ...

سرنوشت را نمیشود از سر ، نوشت

خداحافظ

خداحافظ »

..

شاعر : فرامرز کیارس

 

 




نگارش در یک شنبه 1 ارديبهشت 1389برچسب:, ساعت 9:35 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



کاش ما آدم و حوا بودیم

جدا از مردم دنیا بودیم

اون وقت منو تو با هم بودیم

مثه لیلی و مجنون ، مثه شیرین و فرهاد

مثه عکس ماه تو رودخونه ، منو تو عاشق هم بودیم

فکر نکنی دیگه نیستی پیشم

هستی ؛ اونقدَر هستی که

هر کی بگه دیگه نیستی ، دلم باورش نمیشه .

هستی ؛ اونقدَر هستی که

دلم به احترام شنیدن اسمت ، جون دوباره میگیره

تو که نیستی ، من

مثه یه ماهی ، وقتی که رو زمین افتاده و داره جون میده ؛ هستم

مثه اون لحظه که واسه یه قطره آب ، خودشو به آب و آتیش میزنه

کاش بدونی چقدر اسمت برام مقدسه

اونقدَر مقدسی که قلبم ، پروانه رو قاب گرفته گذاشته رو طاقچه ی اتاقش

واسه همینه که باور نمیکنه تو نباشی

آخه عکس قاب گرفته توئه که میذاره همیشه بتپه

محبوبم ، چقدر من با قاب عکست خوشم

هر چه غصه داری به من ببخش ، من میخواهم غصه هایت را از میان ببری

و دلشاد زندگی کنی




نگارش در یک شنبه 23 فروردين 1389برچسب:, ساعت 12:9 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



به من نگاه آخرت ، لحظه ی خداحافظی

گریه ی بی وقفه ی من ، تو اون روزای کاغذی

قول داده بودیم ما به هم ، که تن ندیم به روزگار

چه بی دووم بود قول ما ، جدا شدیم آخر کار

تو حسرت نبودنت ، من با خیالتم خوشم

با رفتم از این دیـــار ، آرزوهامو میکــُــشم

کوله بارم پـُــر حسرت ، تو دلم یه دنیا درده

مثل آواره ای تنها ، تو خیابونی که سرده

با خیالت به سرم می زنه ، گریم می گیره

آروم آروم دل تنگم ، داره بی تو می میره

گل مغرور قشنگم ، من فراموشت نکردم

بی تو اینجا رو نمی خوام ، می رمو برنمی گردم

بهم گفته بودی وقتی درخت انار خونه مون شکوفه کرد عکسشو بذارم تا ببینی

آخه گفته بودی شکوفه درخت انار رو دوست داری

گفتم چشم و از اون روز منتظر شکوفه ی درخت انار شدم




نگارش در یک شنبه 16 فروردين 1389برچسب:, ساعت 11:28 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



چه کنم ، وای چه کنم ، برای تو تنگه دلم

چطور طاقت بیارم زیر بار کوه غم ؟

برای تو تنگه دلم ، آخه مگه سنگه دلم

به خون نشسته دلم ، صد بار شکسته دلم

« همش میگم ای خدا ، چرا شدم از او جدا

با این همه محبت ، من کجا و اون کجا

بی تو چه تنها شدم ، غریب دنیا شدم »

 




نگارش در یک شنبه 14 فروردين 1389برچسب:, ساعت 8:49 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



 

 

      افشین

با همه ی بی سر و سامانی ام ، باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست ، در پی ویران شدنی آنی ام

آمده ام بلکه نگاهم کنی ، عاشق آن لحظه ی طوفانی ام

دلخوش گرمای کسی نیستم ، آمده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سال ها ، تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم ، تا که بگیری و بمیرانی ام

دورترین حادثه می دانمت ، خوب ترین حادثه میدانی ام

حرف بزن ابر مرا باز کن ، دیر زمانی ست که بارانی ام

حرف بزن ، حرف بزن

سال هاست تشنه ی یک صحبت طولانی ام

...

پروانۀ عزیزم ، امشب آمدم با همه حال و هوای بارانی ای که داشتم

و تو عجیب من را به آرامش رساندی

سپــــــــــــــــــاس پروانه ی عزیزم

 




نگارش در یک شنبه 4 فروردين 1389برچسب:, ساعت 1:47 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



    افشین

گل نازم تو با من مهربون باش

واسه چشمام پل رنگین کمون باش

اسیر باد و بارونم شب و روز

گل این باغ بی نام و نشون باش

من عاشقی دل خونم

شکسته

محزونم

پناه این دل بی آشیون باش

دلم تنگه تو با من مهربون باش

گل نازم بگو بارون بباره

که چشماتو به یاد من بیاره

تماشای تو زیر عطر بارون

چه با من میکنه امشب دوباره

 




نگارش در یک شنبه 4 فروردين 1389برچسب:, ساعت 1:24 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



      افشین

                     تقدیم به پروانه ی همیشه عزیز و دوست داشتنی  

..

دیدنت ، توی قاب عکس یادگاری

وقتی که آرزوهاتو به دلم می سپاری

اونجا که برای من یه دنیا حرف میاری

میدونم توی دلت یه دنیا ترانه داری

امّا جای خالی تو ، با ترانه پـُــر نمیشه

تو طنین هر ترانه ، با پروانه تا همیشه

تو هجوم غریبی ، فکر یک جزیره بودیم

غزل آخر عشقو اونور ابرا سرودیم

از کدوم تبار عشقی ؛ ای شکوفه ی بهاری ؟

که برای من تا همیشه ، تو طلوع هر غروبی

 




نگارش در یک شنبه 3 فروردين 1389برچسب:, ساعت 13:45 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



     افشین

نسیمی که مرا نوازش کرد با عشق و محبت

نفس گرمت بود

آفتابی که روح سردم را گرما بخشید

تنها و تنها

نگاه پــُر مهرت بود

اگر آبی از روی عطش نوشیدم

می دانم که آن آب فقط

شهد شیرین عشقت بود

شبی را که در آن مثل طفلی خسته

آرام گرفتم و خوابیدم

آغوش پر از محبتت بود

بارانی که بارشش ، طراوت را به من بخشید و حس عاشقی را در کویر دلم رویانید

اشکهای سر ریزت بود

و روزی که در کنارت باشم

و از عشقت سیراب شوم را

بی گمان

« بهترین روز زندگی ام » می دانم

 




نگارش در پنج شنبه 17 اسفند 1388برچسب:, ساعت 7:59 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



امشب در میان صدها صفحه و هزاران خط به دنبال واژه هائی گشتم که

برازنده ی شکوه وجودت باشند

تماشا کن که از دوری ات چگونه

ژاله های روی گلبرگ باغچه به روی خاک می گریند

اشک من نیز ...

در دل من چیزی است شبیه یک بیشه ی نور

مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم كه دلم می خواهد

بدوم تا ته دشت

بروم تا سر كوه

آن دورها آوائی است كه مرا می خواند ...

الحاقیه : خیلی وقتا دوست داشتم مطالب یه وبلاگ رو مطالعه کنم

اما اون زمان یا وقتش رو نداشتم یا حوصله نداشتم ، شاید شما هم مثل من باشین

اما با این امکان  وبلاگ ما ، شما از این به بعد ؛ میتونید به راحتی آخر هر ماه

مطالب وبلاگ ما رو که به صورت فایل وُرد تهیه میشه رو

دانلود کنید و سر فرصت بخونید

 برای دانلود آرشیو مطالب آذرماه به روی لینک زیر کلیک راست کنید

و گزینه ی save Target as را کلیک کنید

دانلود:: دانلود مطالب آذر 88 ::

شاد و خرّم باشید




نگارش در پنج شنبه 7 دی 1388برچسب:, ساعت 12:31 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



چقدر دل ها نازک و مظلومند که ساده به نگاهی یا حرفی می شکنند

چقدر دلها سنگ اند وقتی غرور و کینه آنها را در بر می گیرد

چقدر امشب دلم می لرزد وقتی از غرور می نویسم

چقدر دل ها سیاه و تار شده اند که به عشق دروغ می گویند

چقدر می شود راحت با دل ها بازی کرد و هر چه خواست خیانت کرد

کاش دلم برای تمام خوبی ها و بدی ها بخشنده بود

بـــــــــــــی نهـــــــایت بخــــشنــــده !!!

آن وقت در نهان خانه ی قلبم ، آنگونه که میخواستم عاشقانه می زیستم

کاش برای قلبم یه آسمون می ساختم

روزها ؛ روشن و آفتــــــــــــــــابی ... !

شب ها ؛ ستاره باران و مهتــــابی ... !

میدانم که دل تو ، همان دلی هست که من میخواهم

با صداقت

یک رنگ و بخشنده

روزها ؛ روشن و آفتــــــــــــــــابی ... !

شب ها ؛ ستاره باران و مهتــــابی ... !

 

 




نگارش در پنج شنبه 19 آذر 1388برچسب:, ساعت 23:6 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



امروز تمام حرف هایم را به دست باد سپردم تا برایت بیاورد

به اندازه ی تمام دنیا برایت حرف زده ام ، حرفائی از جنس دلتنگی و غمگینی

هر چه که هست ، با تو همدلی کرده ام

آنها را به یاد بسپار ، میدانم که تو آنقدر مهربانی و دلسوز ؛ که تمام حرفهایم را از بر میکنی

اما آن باد آنقدر مغرور و بی وفاست که می ترسم آنها را از کوچه کوچه های دلت بدزدد

یا آنها را مغرورانه برای تو بخواند

شاید اگر آن باد به سرعت نمی وزید هرگز حرف هایم را به دست او نمی سپردم

تا برایت بیاورد ...




نگارش در پنج شنبه 23 آبان 1388برچسب:, ساعت 12:54 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



اهورایی ترین ستاره ی من !

پر مُدعاترین بهانه ها را برای حضورت ، بی امان روی حجم انتظار می ریزم

اما فقط یک لحظه بایست و به شکوفه هایم نگاه کن

من همان نرگسی می شوم که غنچه هایش از تبار دل تو اند.

من همان اشکی می شوم که از گونه ی پروانه ها میچکد

حرفهایت را به حس غریب شفق نگو ، دلت را به پاکی اشک هایم نبند.

من کوچکی پروانه ها را به بزرگی تو می بخشم و طراوت گمشده ی آبی ترین یاس را

به سالروز رقص لبخندت می دهم .

من تو را بین تبسم بلورین پروانه ها می خوانم ، تو را به مقدس ترین میثاق ها قسم می دهم .

بیا و دلیل بودنم باش ، هر کس نداند تو که میدانی دنیای ما چقدر کوچک و زیباست

من همه ی زنبق هایی که عاشقشان بودم به پایت ریختم

نگذار برای ماندن تو شاپرک ها هم غرق التماس شوند

دلت می آید کاری کنی که اشکهایم برایم دل بسوزانند؟

خورشید ارزانی خودت ، کمی ستاره برایم بچین !

آخر آنقدر بی ستاره شده ام که شب هایم هم خجالت می کشند ؛ بیایند .

بیا و برایم پروانه هایی بیاور از دیار بنفشه های نقره ای .

من فقط چشمان تو را دارم ؛ چشمانی که به آنها قسم بخورم و بگویم :

« بی تو ستاره ها هم مرا فراموش می کنند »

  

..

در پست بعدی همراه میشیم با کلام عاشقانه و دلنشین بانو




نگارش در پنج شنبه 12 آبان 1388برچسب:, ساعت 17:9 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



منو نوازش کن که این احساس همیشه با من هست

تو این لحظه ی زیبا ؛ همیشه یه خاطره بین ما هست

منو در آغوش بگیر که از دوریت پژمرده می شم

اگه دستامو بگیری شبیه پروانه ها می شم

باید که عاشق بمونیم ؛ تا عشق ما جاودانه باشه

تا ابد با من باش ، اگرچه این احساس در خیال باشه

نباید تو چشات غصه بشینه ، همه اشکاتو می بوسم

وجودت برای من مقدسه ، نمیخوام این فرصت بره از دستم

شاید فردا فرصتی برای لمس دستات نداشته باشم

نمیخوام صداتو نشنیده ، مُرده باشم




نگارش در پنج شنبه 9 مهر 1388برچسب:, ساعت 8:46 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->



میخوام تموم نوشته هاتو ، تو دلم قاب بگیرم تا هیچ وقت واژه هاتو فراموش نکنم

تا هر وقت دلم هواتو میکنه نوشته هاتو که از روح بزرگت سرچشمه میگیرن بخونم

تا جای خالی تو رو اندکی برام پـــُر کنن

اونقدر نوشته هاتو دوست دارم که فکر میکنم حیفه وبلاگ رو به روز کنم

آخه اینجوری حرفای من جایگزین نوشته هات میشن

یادم میاد آرزوم بود برام از احساس ما ، من و تو بنویسی

دلنوشته هاتو هر بار چندین بار مرور میکنم ، خیالت راحت شاه پری من

دلنوشته هات از خاطرم پاک نخواهند شد اینجا یکی هست که با اونا زندگـــــــــــــــــــی میکنه

و سفره ی دلش را پیشکش عشق تو

 

دیشب گفتی به دیدارم خواهی آمد و من چه عاشقانه

سفره ای از احساسم را برایت گسترده کردم

کلماتی از جنس حضور و بهای ارزشمند بودنت را برایت چیده بودم

چقدر مشتاقانه انتظارت را کشیدم ، نمیدانستم بی تابی و بی خوابی هم بخاطرت زیباست

اما آخر تو نیامدی ، اشکهای دلم برای دوری ات جاری شد و تو را تمنا میکردم

دیشب نوائی همراه من بود ، او چنین می گفت :

چشم دل بگشــــــــــــــــــــــا ، یارت کنار توست

نزدیک ِ نزدیک ِ نزدیک

نزدیکتر از نفس هایت  

هرگز نمیرد




نگارش در پنج شنبه 20 مرداد 1388برچسب:, ساعت 18:18 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->

صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 17 صفحه بعد

.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.




Digital Clock - Status Bar